بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گرگ‌های سیاه (جلد ۱) | طاقچه
تصویر جلد کتاب گرگ‌های سیاه (جلد ۱)

بریده‌هایی از کتاب گرگ‌های سیاه (جلد ۱)

۳٫۸
(۱۷)
چاره‌ای نداشت جز ‌اینکه درحالیکه حتی سر سوزنی به حقیقتی که دنبالش بود نزدیک نمی‌شد تا آخر کار وضعیت فعلی را تحمل کند. دلیلی که حدود‌یک ماه پیش باعث شد به گروه گرگ‌های سیاه بپیوندد تا ‌اینکه خائن موردنظرش را پیدا کند.
Amir
آنقدر از اطمینان پرشده بود که می‌دانست مهم نیست چاه چقدر عمیق باشد، همیشه راهی برای بالا آمدن از آن است
StarShadow
«شاه مثل نونوایی میمونه که درظاهر نون رو ارزون می‌فروشه، ‌اما بعدش تازه متوجه میشی که تمام ‌این مدت خاک اره با آرد به خوردت می‌داده.»
StarShadow
به طرز عجیبی، ‌این سوال معقول به نظر می‌آمد. «اینکه رها بشی هیچوقت حس خوبی نداره.» «اه، اونا منو رها نکردن. جفتشون برای انجام ‌این کار خیلی مهربون و بافکرن، که ‌این بدترین بخش ‌این ماجراست. اوه آراثیت عزیزم، بیا پیش ما بشین. میخوای با هم تو باغ قدم بزنیم؟ میخوای خوت* بازی کنیم؟‌ترجیح میدم با‌یه چاقو چشمام رو از کاسه‌اش دربیارم تا اونا رو نگاه کنم که با همدیگن. هیچ‌کس دیگه‌ای نمی‌فهمه.»
StarShadow
غم و غصه بدون هیچ هشداری مثل تندبادی تا ابد تو را در هم می‌شکند.
StarShadow
«با مشاهده کردن و سوال کردن راهت رو بساز. ببین و آزمایش کن، بعد تصمیم بگیر. برای خودت‌یه خونه می‌سازی و دارای متحد و‌یا شاید هم دوست میشی. از ‌اینکه با کس دیگه‌ای هم صحبت بشی نترس چون فقط‌ترس خودته که به دردسر میندازتت. روح بخشنده‌ی خودت رو پیدا کن، سارای من. بخشندگی کشتی‌ایه که تو رو از قلب‌های سیاهی که مجبور به مقابله باهاشون هستی بیرون میاره.»
StarShadow

حجم

۲۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۰۰ صفحه

حجم

۲۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۰۰ صفحه

قیمت:
رایگان