چه ایرادی دارد که فقط استعداد او را برای انجام کارها ببینیم، و نه سرجمعِ کارهایی که واقعاً توانسته به سرانجام برساند؟
Anahid
گوته میگفت: «آغازها همیشه لذتبخشاند؛ آستانه مکانی است برای درنگکردن.»
mary
داروین جایی نوشته بود که رنج و عذابی که حیواناتِ فرودست در طول زمان کشیدهاند از حد تصور و تحمل او خارج است.
SAHO14
بلیتها، مهاجرتها، دلواپسیها، مالواموال، بدهی، تغییر نام و دوباره برگشتن به نام قدیمی: همۀ اینها نتیجۀ زیاد کتابخواندن بود.
Anahid
البته این اشیا مال «من» نیستند. گمانم به روال معمول اموال «ما» مینامیمشان. «ما»، تکواژی که مثلِ چای کیسهای در هر جملۀ مشروطی آن را فرومیکنیم.
mary
خورشیدِ خندانِ توی آسمان بیخیال رو میگرداند سمت پاهای برنزۀ شناگران و آب را برای شناگرانِ ناسپاس گرم میکند
SAHO14
بداههبازی، غافلگیری، پشتهماندازی، بیعدالتی، دغلکاری، بیماریهراسی، نوشیدن در خفا، حسادت، دروغگفتن، گریهکردن، پنهانشدن در باغ، نیمهشب زدن به چاکِ جاده.
Anahid
ارسطو گفته بود مهمترین عنصر نمایش (بخوانیم ادبیات) کنش است و شخصیتها اهمیت ثانوی دارند. بیشتر معلمان داستان و فیلمنامهنویسی در اقتدا به ارسطو هنوز و همچنان بر اهمیت خط داستانی و پیرنگ تأکید میکنند: شاید بتوان داستانی خوب نوشت که شخصیتپردازی منسجمی نداشته باشد، ولی بدون پیرنگ، بدون کنشی که آغاز و اوج و انجام آن بر مخاطب معلوم باشد، چگونه میتوان داستان را پیش برد؟
اِلی
گاهی اوقات از واژهنامه متنفر میشوم، کشفاللغاتی برای یافتن حقیقت، چنانکه بسیاری افراد دربارۀ زندگی واقعی من به آن رجوع میکنند، مثل یک عینک اضافی. منظورم این است که واقعیتها راه حافظۀ مرا سد میکنند.
S.z