- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب مسخ
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مسخ
۳٫۶
(۴۸۹)
آرامش کامل، زندگی عادی را به او بازگرداند.
آسـا
صبح وقتی که درها بسته بود، همهی اهل خانه میخواستند به اتاقش هجوم بیاورند و حالا که درها باز بود کسی نمیآمد او را ببیند؛ حتی کلیدها را از پشت به در گذاشته بودند!
shabnam
دختر پیش از آنها بلند شد تا خمیازه بکشد و خستگی بدن جوانش را در بکند. به نظرشان آمد که حرکت دخترشان آرزوهای تازهی آنها تأیید میشود و نیت خیر ایشان را تشویق میکند.
نیلوفر🍀
یک روز صبح، همین که گرهگوار سامسا از خواب آشفتهای پرید، در رختخواب خود به حشرهی تمام عیار عجیبی مبدل شده بود.
helya.B
فکر کرد: «کاش دوباره کمی میخوابیدم تا همهی این مزخرفات را فراموش بکنم!»
Ayda
خواهر تکرار کرد: «باید او را از سر خودمان باز بکنیم!»
{بانو راد}
بسیار آهسته سرفه کرد، چون میترسید که سرفهاش مثل سرفهی انسان صدا نکند و جرأت نداشت که با قوهی ادراک خود قضاوت کند
elham1395
هر لحظه دیدن قیافههای تازه مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آنها طرح دوستی بریزد!
Gisoo
او جانوری نبود؟ این موسیقی او را بیاندازه متأثر کرد. حس میکرد که راه تازهای جلویش باز شده و او را به سوی خوراک ناشناسی که بهشدت آرزویش را داشت راهنمایی مینمود.
sajiw
«من گرسنهام؛ اما اشتها برای خوردن این جور چیزها ندارم. چقدر آقایان چیز میخورند! در این مدت من فقط باید بمیرم!»
AmirTanazzoh
عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد. اما در این روز، کوچه جوابی به او نمیداد
mahsan_salehi
مطلب اینجاست که آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود
کاربر ۱۲۶۶۷۴۸
«هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
Mohi:/
اما حقیقتاً مایل بود این اتاق گرم، که از لحاظ آسایش با اثاثیهی خانوادگی آراسته شده بود، به یک غار تبدیل گردد و به طور کامل و سریعی بشریت گذشتهی او فراموش بشود؛
shabnam
«هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
شیوا
این اقدام بیشتر در اثر خشم او بود تا در نتیجهی یک تصمیم قطعی؛
M Karamali
بعد سعی کرد قفل در را با دهنش باز کند. اما چطور کلید را بگیرد؟ اگر دارای دندان حقیقی نبود، در عوض آروارههای بسیار قوی داشت و بالاخره با تحمل دردی که در اثر این کار تولید میشد، موفق شد که کلید را تکان بدهد. از لبهایش مایع قهوهای رنگی روان بود که روی قفل میریخت و بعد روی قالیچه میچکید. معاون در اتاق مجاور گفت:
elham1395
آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود
حسن
تصمیم نومیدانه هرگز ارزش تأمل متین و منطقی را ندارد. عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد. اما در این روز، کوچه جوابی به او نمیداد. ابر انبوه هیچگونه مژدهای در بر نداشت.
esrafil aslani
تصمیم نومیدانه هرگز ارزش تأمل متین و منطقی را ندارد. عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد.
محمد قدیری
خواهشمندم از روی مرحمت به آقای رئیس اطلاع بدهید و نظر لطف ایشان را نسبت به بنده جلب بفرمایید».
s.a.mousavi
کاش دوباره کمی میخوابیدم تا همهی این مزخرفات را فراموش بکنم
Nahal🌱
«کاش دوباره کمی میخوابیدم تا همهی این مزخرفات را فراموش بکنم!»
Melika Ghorbani
«چه شغلی، چه شغلی را انتخاب کردهام! هر روز در مسافرت! دردسرهایی که بدتر از معاشرت با پدر و مادرم است!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«کاش دوباره کمی میخوابیدم تا همهی این مزخرفات را فراموش بکنم!»
نهآن
هر لحظه دیدن قیافههای تازه مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آنها طرح دوستی بریزد! کاش این سوراخی که تویش کار میکنم به درک میرفت!»
شیوا
«هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
helya.B
معاون گفت: «این صدای جانور بود!»
مازیار تهمورسی
مطلب اینجاست که آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود.
Ladan
وجود همهی بدبختی، که با او روی آورده بود، نتوانست از لبخند خودداری بکند.
Mr Parsa
حجم
۵۸٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه
حجم
۵۸٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان