بریدههایی از کتاب یکی بود، یکی نبود
۴٫۹
(۱۰)
تنها دوراهی سخت زندگیات بینالحرمین باشد که ندانی مقابل حرم امامحسین علیهالسلام زانو بزنی یا مقابل حرم برادرش ابوالفضل.
|قافیه باران|
الان، بیچارهترین افراد این اتاق منم. انگار زغالی افروخته وسط قفسۀ سینهام گذاشتهاند. کنار دست کعبه و در مملکت پیامبریم، اما متوسل شدهام به امامرضا علیهالسلام: «یا امامرضای غریب! ما هم غریبیم در این مملکت، خودت کمک کن.» ما آدمها وقتی به نهایت استیصال و درماندگی میرسیم امید به معجزه میبریم. یعنی میشود معجزهای بشود و پدر برگردد؟ نه! اگر قرار بود برگردد که اینجوری نمیرفت. همه چیز دست به دست هم داده که ما امروز و این ساعت اینجا باشیم و پدر در موقعیتی برود که حاجی شده و ساعتی قبل، همسرش هم از احرام درآمده.
دست به سینۀ پدر میگذارم که حرکتی ندارد. ناباور، دست بر گونههای حالا گودافتادهاش میگذارم و آرام تکان میدهم: «بابا... بابا...»
🍃🌷🍃
روحانی کاروان ماجرای جنگ احد را بازگو میکند و غاری را در دل کوه نشان میدهد که رسول اکرم پس از جراحتی که در جنگ برداشته بودند، بههمراه حضرت علی علیهالسلام و دختر بزرگوارشان حضرت زهرا سلاماللهعلیها به آن پناه برده بودهاند. دختر آب میریخته و پدر خون صورت را میشسته است. ماجرا آنقدر سوزناک و عاطفی هست که نم اشکی را به چشم بنشاند و شانهها را بلرزاند؛ اما داستان به جاهای غمانگیزتری هم میرسد: «من شنیده بودم که هنوز بعد از هزاروچهارصد سال، عطر حضور پیامبر و دخترشان از درون غار استشمام میشود. همچنین شنیده بودم سعودیهای وهابی تعدادی گوسفند در این غار مستقر کردهاند تا این بوی عطر را از بین ببرند. چند سال پیش رفتم این غار را از نزدیک دیدم؛ با وجودی که گوسفندان را در آن رها کرده بودند، از چنددهمتری غار بوی عطر به مشامم میخورد...» آیا حرف دیگری باقی میماند؟
🍃🌷🍃
ما آدمها گاهی کاری را انجام میدهیم، ولی چندان به تأثیر و بزرگی و زیبایی آن کار وقوف نداریم.
مهران
اینجا اگر بمیری، کپهای خاک روی قبرت میریزند و تکهسنگی بالای سرت میگذارند به نشانه و البته زن اگر باشی، دو تا سنگ میگذارند روی کپهخاکی که مزار توست، یکی در بالای سر و دیگری در پایین پا، تا معلوم شود آنکه این زیر خفته خانمی است و قبرش محجوب است؛ اما آن خانم غریبالغربا که احتمال میدهند مزار شریفش در همین قبرستان باشد، همین نشانی مختصر را هم ندارد.
میم.قاف
مازندرانیها نقش پررنگی در سفرهای زیارتی دارند. در کربلا و مکه، الیماشاءالله مازندرانی میبینی. حتی در سفر مشهد هم پیشتازند هموطنان مازنی.
منصوره
به مدیر میگویم: «حجاولی هستیم ها! قبل از آنکه برسیم مقابل کعبه بگو که چشممان را ببندیم و دعا کنیم.» احتیاجی به گفتن من نبود؛ چون کارشان را بلدند. مقداری که جلو میرویم معاون کاروان که پیشقراول ماست، میگوید: «حجاولیها، چشمها بسته، سرها پایین!» و چندین قدم جلوتر: «همه سجده کنید (سجدۀ شکر). بلند که شدید، چشمهایتان را باز کنید و حاجتهایتان را بخواهید.»
چشمها را که باز میکنم، در یک محیط سیال چشمم به یک حجم هندسی ناآشنا میافتد. صداها را هم نمیشنوم. کجا هستم؟ این حجم هندسی سیاهپوش چیست؟ کعبه در نگاه اول بیش از آنکه مکعبشکل باشد، هرمیشکل و بعد لوزی است و بعد... هرچه هست، آن چیزی نیست که در تصاویر تلویزیونی و عکسها دیدهام. بعد، کعبه با همۀ عظمتش در برابر چشمم شکل میگیرد. کمکم متوجه اطرافم میشوم و سه حاجتم را از دل میگذرانم.
میم.قاف
بهمحض ورود به این سالن، تصوراتم از فضای عربستان بهکلی به هم میریزد. از بچگی، در تصور من عربستان جایی بوده که بهخاطر ثروت زیاد، حتی خیابانهایش را بهجای آسفالت خشک و سیاه، سنگ مرمر کردهاند؛ اما حالا این اولین مواجهۀ من با عربستان است: یک سالن خیلی خیلی معمولی با رنگآمیزی بدسلیقه، تقریباً همه چیز بهرنگ سبزِ مغزپستهای، با دکوراسیون خیلی معمولی و البته دو عکس خیلی بزرگ از پادشاه عربستان و ولیعهد او در دو طرف و آرزوی قبولی عبادات مسلمانان در این سرزمین مقدس، به چند زبان مختلف ازجمله فارسی. و باز برخلاف تصورمان، میزهای پذیرش مسافر، برای اقامۀ نماز اولوقت تعطیل نمیشوند.
منصوره
در روایات هست که پیامبر صلاللهعلیهوآلهوسلم فرمودهاند: «میان منبر و قبر من، بهشت روی زمین است.» و بنابراین توصیه شده که هرقدر میتوانید در این محل، که حدوداً ۳۳۰ مترمربع است، نماز بخوانید. این حدیث نبوی را بر روی کاشیکاریهای ورودی روضه نیز میتوان دید که البته از وهابیهایی که سعی در پنهانکردن فضیلت هر چیزی دارند بعید است.
🍃🌷🍃
روز اعدام، مرا در ملأعام و مقابل هزاران شیعه و برخی عاملان حکومت به پای چوبۀ دار بردند و طناب را به گردنم انداختند. به حضرت زهرا سلاماللهعلیها توسل کردم و زیر لب با خودم گفتم: یا حضرت زهرا، من فقط برای دفاع از شما و آبروی شما به پای چوبۀ دار آمدهام، یاریام کن! وقتی طناب دار را کشیدند، پس از حدود ۳۰ ثانیه طناب پاره شد
ازسربازعاشق👋🏾سلام فرمانده
حجم
۱۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۱۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان