بریدههایی از کتاب شرح الف خمیده
۳٫۳
(۴)
کوثر از کثیر میآید؛ مثل نور جوشان و تمامنشدنی فاطمه.
R.Khabazian
من بوی پیراهن یوسف را از شمیم صدای فاطمه وقتی از بطن با من حرف زد، استشمام کرده بودم.
R.Khabazian
هر بار پیامبر از خانه بیرون میرفت، تا دوباره برگردد، همهٔ جانم به اضطراب میافتاد. اگرچه قریش جرئت نمیکرد بهخاطر زعیم بنیهاشم، ابوطالب، گزندی به جان پیامبر بزند، اما هر دسیسهای را در راه پیامبر میچید تا او به هدفش نرسد. هدف قریش محمد نبود؛ خدای محمد بود. خدایی که آوازهٔ شکوه و جلالش ارکان بتخانههای قریشی را لرزانده بود و همه میدانستند که بتخانه بهانه است. قریش بیم ثروت و شوکت نامیانش را داشت.
بهنفع قریش نبود که مستضعفان جان بگیرند و در برابر آنها کرنش نکنند. محمد از جانب خدا مأمور شده بود تا کرامت انسانها را بار دیگر زنده کند. به همین دلیل، کسانی چون بلال حبشی یا عمار یاسر پیش پیامبر صاحب ارج و قرب شدند.
قطره دریاست اگر با دریاست
همنام جدهات فاطمه است اما در آسمان منصوره! کودک تو نور است، نور.
R.Khabazian
محمد که برگزیده شد، چون دل به او باخته بودم، ایمان آوردم. ایمان آوردم چون معشوق ایمان آورده بود و شرط عشق یقین بر صدق و راستی معشوق است. اما پا که در مسیر گذاشتم، تازه فهمیدم که سخنان محمد روح و جانم را عوض کرده است. من آدم سابق نبودم. اول به محمد اقتدا کردم اما بعد حجاب چشم و قلبم کنار رفت و ایمان به خدا قلبم را روشن کرد.
R.Khabazian
پسر میتواند ادامهدهندهٔ نسل باشد. اما من دختری زاییده بودم که در گهواره شهادتین گفته و میهمانان بهشتی مرا بهنام خطاب کرده بود.
R.Khabazian
«از پدرم مصطفی شنیدم که در روز محشر علمای ما در حالی محشور میگردند که به آنها هموزن علم و آگاهیشان، خلعتهای گرانبها داده میشود که میزان خلعتها بامقدار است که برای ارشاد و راهنمایی بندگان خدا بذل میکنند. معلم و متعلم، هر دو، از خدا پاداش میگیرند و پاداش معلم و عالمی که علم خود را صرف هدایت میگرداند، بیشتر است.»
R.Khabazian
فاطمه بین در و دیوار هم از حق علی کوتاه نیامد. هر بار که کوبه برنجین در محکم به استخوان جناغ سینهاش برخورد کرد، محکمتر پای علی ایستاد. نه فقط پای علی. فاطمه پای حق ایستاد
R.Khabazian
اشک و غربت علی، مرا از دنیای آنها بیزار کرده است.
R.Khabazian
«از مصطفی شنیدم که گفت خداوند نور فاطمه را در آن روزی که او را خلق کرد، مانند یک قندیل از عرش آویزان نمود. پس آسمانها و زمینهای هفتگانه از نور او نورانی و درخشان گشت و به این دلیل فاطمه، زهرا نامیده شد.»
حوری
در ناصیهٔ فاطمه نوری نشسته است که از هیچ نگاهی پنهان نیست.
R.Khabazian
دلی که خانهٔ خدا نباشد، خانهٔ شیطان است
R.Khabazian
ای مردم! همانا انبیا حجتهای خدایاند بر بسیط خاک که به کتاب الهی گویا و عامل به وحیاند.
R.Khabazian
چند قدم پیش آمد. حسن و حسین هر دو در خواب بودند. نگاه گرمی با لبخند به هر دو انداخت و آرام موهای حسن را نوازش کرد.
- حسین شبیه توست، فاطمه.
- حسن هم شبیهترین به توست، علیجان. نگاهش کن. انگار صولت حیدریاش را پشت پلک بسته، پنهان کرده است.
R.Khabazian
دخترداشتن شیرین بود. گویی خداوند یک موجود دیگر شبیه تو خلق کند.
R.Khabazian
میدانستم که دلم را به مردی داده بودم که شمشیرش همیشه برای احقاق حق و دفاع از حریم دین خدا آخته بود. اما هر بار که علی را روانهٔ میدان میکردم، دلم رهسپار او میشد.
R.Khabazian
میگفت همان وقتی هم که امجمیل در کوچهراههای مکه فریاد میزد و محمد را ابتر میخواند و دل خدیجهاش را میشکست نیز میدانسته است که نوری که بهخاطر من عرش را روشن کرده است، تا ابد خاموش نخواهد شد.
R.Khabazian
یهودیان فدک قوت اسلام را دیدند. اما نه فقط به قبضه شمشیر بلکه به نور ایمان و درایت ابوالحسن.
R.Khabazian
حجم
۲۱۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۱۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
۱۳,۲۰۰۷۰%
تومان