کینتوزی قسمی احساس لاعلاج و دائمی نفرت و تحقیر است که در برخی افراد و گروهها روی میدهد. کینتوزی ریشه در ناتوانیها یا ضعفهایی به همانپایه لاعلاج دارد که افراد یا گروههای مزبور خلاصی از آنها ندارند. این ناتوانیها نگرشهای عاطفی فردی یا جمعی پدید میآورند که در همه حال منفیاند. ممکن است در کلّ یک فرهنگ، یک عصر، و سرتاپای یک نظام اخلاقی رخنه کنند. احساس کینتوزی به داوریهای اخلاقی نادرستی دربارۀ دیگر کسانی که از این احساس بریاند میانجامد.
esrafil aslani
فریدریش نیچه در دورانی میزیست که دقیقاً همین صورتبندیها و محصولات افراطی «بشردوستی مدرن» رفتهرفته توجه و تحسین همگان را برمیانگیخت. این امر مبارزۀ او را علیه کل این جنبش تبیین میکند.
به همین دلیل به عقیدۀ ما او در تفسیر این ایده محق است، و بهویژه در تفسیر روندی که در طی آن این ایده __ اما نه ایدۀ مسیحی عشق __ به منزلۀ انباشت تاریخی کینتوزی، که از خلال سنت رشد میکند، در جنبش اجتماعی مدرن بسط یافت. او بهحق در این ایده علامت و تجلّی زندگی روبهزوال را میبیند. جنبش بشردوستانه در ذات خود نمودی است از کینتوزی.
کاربر ۲۰۰۴۹۴۴
شلر مثال بسیار گویایی برای احساس رقابت ناشی از کینتوزیِ مبتنی بر ناتوانی روانی افراد میآورد: سنخ شخصیتی شایعی که او «موفقیتجو» مینامد. موفقیتجو شخصی است که بیوقفه جان میکند تا پلههای ترقی و موفقیت را بپیماید و در این راه، همگنانش را به هر قیمتی پشت سر بگذارد. این سنخ شخصیتی به سنخ آدمهای «زیاده موفّق» امروزی نزدیک میشود. او نمیتواند عشق بورزد، ببخشد و ببخشاید، ایثار کند، شکستهایش را با شجاعت بپذیرد، دوست پیدا کند و با خویشتن خویش
امید