۴٫۵
(۲)
من چیزایی رو که دوستشون دارم، هرگز حاضر نیستم به قیمت ویران کردن فتحشون کنم.
plato
زن بودن مخصوصاً تو این خرابشده تنها سرمایۀ یک زنه.
plato
شماها کدومتون، یهچیز جدی، که همه چیزای دیگهرو بهخاطر اون ول کرده باشین، تو زندگیتون دارین؟
plato
بههرحال لحظههای بد هیچوقت باعث نمیشه که من غروبهای خوبرو فراموش کنم.
plato
ما همهمون به هم معتاد شدهایم. از هم نفرت داریم ولی به هم احتیاج داریم.
nastaran
فکر کردن خیلی سخته. عمل آسونه.
plato
ساعتهاست که مسخّرِ حیرت و سکوتم. ولو شدهم رو خاک و غرقِ نبودام.
plato
توتیا: تو از زندگی چی میفهمی؟
رامین: (با تأکید) درره! (مکث) من از زندگی چیزی میفهمم که تو نمیفهمی. و از همینجاست که بین من و تو، بین همۀ ما درههای دور و دراز دهن باز میکنه.
plato
مردم هیچوقت سرخود حرکت نمیکنن. مردم همیشه به هر کاری کشونده میشن.
plato
تو چرا حرفاتو تو دهنت دفن میکنی؟
nastaran
من چیزایی رو که دوستشون دارم، هرگز حاضر نیستم به قیمت ویران کردن فتحشون کنم.
nastaran
سوار یهچیز گردونت کرده، خودتم واداشته پابهپاش میگردونه. میچرخه و میچرخی. یه مشت تیله گوشتی سرگردون رو یه تیله خاکی سرگردون.
nastaran
... و همهمون ماهی هستیم.
plato
ولی دلت میخواد که فراموشش کنی. اگه غیر از این بود اصلاً به این فکر نمیافتادی که اونو میشه فراموش کرد یا نه.
plato
چیزی هست که میشکند
در تو
در من
در ما
آیا تو نیز میشنوی؟
آیا تو نیز میشکنی؟
Elinor__
تو این معرکه ماهی و قلاب، نعمتی بیشتر از حدس کشف نمیکنی. و وقتی اسلحۀ تو فقط حدس بود، چه قضاوتی بکنی؟
plato
تو به من معتاد شدهای، ما همهمون به هم معتاد شدهایم. از هم نفرت داریم ولی به هم احتیاج داریم.
plato
دو تا فرفره رو بچرخون ولکن تو یه سینی، چی میبینی؟ میبینی فرفرهها بیاینکه قصد کنن و بخوان بههم نزدیک میشن، بههم تنه میزنن، همدیگهرو پرت میکنن. (فریاد میزند.) بشر نادون! چشم دلتو واکن که این تنهزدنا بهجا آوردن نیس، آشنایی نیس، دوستی و عشق نیس، خویشی نیس، رابطه نیس.
Mostafa F
چیزی هست که میشکند
در تو
در من
در ما
آیا تو نیز میشنوی؟
آیا تو نیز میشکنی؟
کاربر ۱۴۴۳۷۰۱
چیزی هست که میشکند
در تو
در من
در ما
آیا تو نیز میشنوی؟
آیا تو نیز میشکنی؟
AmirHossein
یعنی همین. یعنی چشمتو ببندی و واکنی: ببینی نیست، رفته، طی شده، خالی شده، عوض شده. زندگی یعنی همین.
azin
بابک: نفس کشیدن دلیل دوست داشتن زندگی نیست. من نفس میکشم برای اینکه نمیتونم نفس نکشم ولی این زندگی رو دوس ندارم برای اینکه میتونم دوستش نداشته باشم.
Elinor__
چیزی هست که میشکند
در تو
در من
در ما
آیا تو نیز میشنوی؟
آیا تو نیز میشکنی؟
هدیه
صحنه: یک تختهشستی و سهپایۀ نقاشی، یک چارپایه در فضای سیاه.
بازی: نور موضعی صحنه را روشن میکند. رامین روی چارپایه نشسته و دارد یک ماهی میکشد با رنگ سیاه. لحظهیی مشغول نقاشیست و بعد رو به مردم برمیگردد و فکر میکند.
رامین: (در خود) آااا، بله، کلمۀ صید، درست مفهوم کلمۀ صید. و صیاد. همۀ ما. همۀ ما قلابهایی هستیم که برای اسیر کردن، کشتن، و بعد، مصرف کردن هم به آب افتادهایم. آاااب... (مکث) مایع و تابع و بیرنگ. (مکث) و همهمون ماهی هستیم. ماهیهایی که دور و بر قلابها میپلکیم و به طعمههاشون عجالتاً نوک میزنیم. این واقعیت ماست. شاید هم حقیقت ما. (مکث) آیا چیز سومی هم این وسط هست؟
(نور فرومینشیند.)
arian
برای همه. زندگی با یکی، ولی قصه برای همه. برای همه میدونی یعنی چی، توتی؟ برای همه یعنی برای هیچ. یعنی برای هیچکس.
nastaran
. اون همه عمرش سعی کرده مغزشرو آسفالت نکنن، ولی از دستاندازهای فکری هم هیچوقت نتونسته خودشو خلاص کنه
nastaran
این روزگار میخواد از توهم یه همچین آدمی بسازه. یعنی از همه. میخواد شخصیت تو رشد نکنه، شعورت محدود باشه. قابل کنترل باشی، به اختیار خودش خاموش و روشنت کنه. فقط حرف باشی، عمل ازت نیاد. و در این صورت به تو اجازه میده که با کمال سربلندی زندگی کنی و به فکر آیندهت باشی. اییی دایی. زندگی، زندگی، این کلمه تو تاریخ بشر چه معنییا داشته.
nastaran
همۀ ما. همۀ ما قلابهایی هستیم که برای اسیر کردن، کشتن، و بعد، مصرف کردن هم به آب افتادهایم. آاااب... (مکث) مایع و تابع و بیرنگ. (مکث) و همهمون ماهی هستیم.
Elinor__
یعنی همین. یعنی چشمتو ببندی و واکنی: ببینی نیست، رفته، طی شده، خالی شده، عوض شده. زندگی یعنی همین.
Elinor__
من بیهودگیرو درک کردهم، پذیرفتهم و دایماً حساش میکنم. من حتی میتونم خیلی آسون به همهچی تف کنم. اون نمیتونست.
Elinor__
حجم
۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان