
بریدههایی از کتاب مجموعه اشعار شمس لنگرودی (دفتر اول)
۴٫۱
(۱۰)
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
masoome
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
kamrang
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
"هلاله"
آغاز دیگر
اگر اینگونه نابشایست
سرودی
در ستایش توست
با پرندگان و بهار بگو
خنجر
در نیام کشند
من
کلامی به دیگربار
آغاز کردهام.
29/8/ 53
masihakekooshmooloo
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
میرزا ابراهیم
زندگی چوبه دار و همه آویختگان
مینا جعفری
من فکر میکنم که پشت همه تاریکیها
شفّافیت شیریرنگ حیات است.
این راز را
من از حفره مهتاب و روزنه ستارهها دریافتهام.
پریسا کامران
دیوانهای که میخندد
بیگمان
دنیا را زیباتر میبیند.
"هلاله"
لکههای درخشان ماه
حفره آهیست بیگمان
که ماه
از دل برمیکشد.
ali73
دیوانهای که میخندد
بیگمان
دنیا را زیباتر میبیند.
آرزو ایرانمهر
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
pejman
خوشبختی کوچهایست
که مدام
باران سنگ در آن میبارد
و انسان
عروسکیست
که خواب میبیند
و رؤیاهایش را زندگی میکند.
مینا جعفری
آه، چه بسیارند آن کسان
که شب سراسر شب
از ستاره و ماه سخن میگویند و ماه میگذرد
بیآن که از دریچه نگاهی اندازند.
پریسا کامران
قلب گرفتارم
دیگر به رفتار تو هم درمان نمیگیرد.
یك رهگذر
انسان همواره زود بهدنیا میآید
و زندگی لحظهایست که طول میکشد
و زندگی گلدانیست
که همیشه از گل خالی میماند.
خوشبختی کوچهایست
که مدام
باران سنگ در آن میبارد
و انسان
عروسکیست
که خواب میبیند
و رؤیاهایش را زندگی میکند.
ابری
دروغ
همیشه تماشاییست
مثل دروغ چشمه
که دریاست
مثل وجود تو.
میرزا ابراهیم
در کودکی همیشه گمان میکردم
پایان خاک
آنجاست
نزدیک آسمان
و اگر چند روزی خاک را طی کنم
به انتهای زمین میرسم.
امروز
احساس میکنم
بر پرتگاه زمین ایستادهام.
این راه دور را به چه هنگامی آمدم!
ali73
من آمدهام
و برون در ماندهام
عریانم
و سرما
استخوان و جان مرا به تیزههای سنگ خاره بدل میکند.
پنهانم کنید
پیش از آنکه طبل تهی جهان شما
در نک این سنگ خاره بترکد.
پریسا کامران
خانهآباد چه کوشی تو به ویرانی من
|ݐ.الف
انسان
در نیمهراه جهان بهدنیا میآید
و چون پرندهیی تنها
در رودخانه برفی فرو میرود و دیگر هیچگاه
بازنمیگردد.
amirkarimifar
همچو بادم تن ندادم هیچ سوی
آسمانت کرد زندانی مرا
masoome
زیانبار
بدانسانی فرود آمدیمکه راهمان به تباهی انجامید.
هراسی دیگر
با راهی
که پایانش آشکاره است
و زندانی
که ما را خفه خواهد کرد.
مینا جعفری
عشق چیزی نیست
که بتوان
با آن زندگی کرد
و زندگی چیزی نیست
که بتوان
بیعشق گذراند.
یك رهگذر
چشمانش
آسمان را در خود غرق دارد
و کلامش
سعادت است
خوشبختی است.
"هلاله"
اگر عشقت با من نبود
دیریست حالیا
که زندگیم را باخته بودم
و با دردهای گرانم ساخته.
میرزا ابراهیم
انگار گل سرخی در گلویش رسته
و راه
بر کلماتش بسته است.
انگار، به همهمهیی آشنا، در اعماق زمان گوش میدهد ـ
ریزش آبی
در حفرههای زیر زمینی
گامصدای خفیفی
در راه پلهها.
ali73
زندگی لحظهایست که طول میکشد
اشک انار
باران بهاری!
بر ریشههای بریده و در پیاله مردگان خواهی ریخت.
ali73
نه
هوای بازماندنم نیست
در این سیاه خانه ناایمن
که آسمانش
زخم تگرگ را از یاد میبرد
نه
دیگر
هوای زیستنم نیست.
سِـرِشک سَبــز
تنها رسالتم از ماندن
گویا گریز بود و تباهی
که حرکتم همه با کاستنم
برابر آمده است.
سِـرِشک سَبــز
حجم
۱۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۵۰ صفحه
حجم
۱۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۵۰ صفحه
قیمت:
۲۱۳,۰۰۰
تومان