- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب اثریا
- بریدهها

بریدههایی از کتاب اثریا
۴٫۹
(۹)
آدم میخواد برگرده خونه؛ البته در همون حال هم نمیخواد برگرده خونه. میترسی. هر شب میترسی. همهش ترس تو دلته که نکنه یه شب که تو تو رختخوابت راحت خوابیدی یه جایی یه خطی بشکنه، یه عدهای تنهایی گیر بیفتن، یه سری رو ببرن و بزنن سر چوب. میترسی دیگه!
ترس اگر واقعی باشه و آدم یه بار حسش کنه، دیگه میمونه با آدم. ترس دوست باوفاییه. یه بار که بغلت کنه، دیگه هیچوقت ترکت نمیکنه.
mhi_1997
تو سُر خوردی و رفتی یه جایی زیر خط کف هرم مازلو۲۱. دیگه ترسی بابت از دست دادن خوراک، پوشاک و مسکن نداری. همین که سرتو نمیبرن، بزنن سر چوب، راضی هستی.
maryaم
اینم یکی دیگه از خواص محیط جنگیه. آدم عادت میکنه که به همهچی زود عادت کنه.
سرباز روح الله
به تجربه فهمیده بودم تو جنگ همیشه یه معادلهٔ ساده وجود داره؛ ما یا اونا.
سرباز روح الله
از مزایای نزدیکی به مرگ اینه که آدم دیگه براش مهم نیست بقیه چه فکری راجع بهش میکنن. آدم راحت زندگی میکنه.
سرباز روح الله
اینم جزء خواص جنگه. کیفیت لحظهها میره بالا. آدم باورش نمیشه این همه اتفاق توی یه صبح تا بعدازظهر بیفته. جنگ پر از مرگه؛ ولی توش آدما از هر جایی زندهترن. حرف تلخیه؛ ولی به نظر من همینه که همهٔ ازجنگبرگشتهها، وقتی خاطرهبازی میکنن، حسابی به وجد میان.
سرباز روح الله
از جنگ که برگردی زندگیت تقسیم میشه به دو بخش: قبل از جنگ و بعد از جنگ. اینکه قبل از جنگ کی بودی و چی بودی و چطوری فکر میکردی اصلاً مهم نیست. بعد از جنگ توی خونه از چیزی نمیترسی. اینم یه مشکله. آدما باهات همدل نمیشن. فکر میکنن تو سنگی، سفتی، سردی. کمکم از جمعا دور میشی. وقتی دور بشی، تازه میفهمی ترسیدن برای زندگی اجتماعی چقدر لازمه. تازه متوجه میشی اینا همون غارنشینهای قدیمان. یه روزی از ترس گرگ و خرس شبا جمع میشدن دور آتیش؛ الان از ترس تورم، بیپولی، اقساط عقبافتاده، و ... جمع میشن توی پذیرایی جلوی تلویزیون. تازه متوجه میشی تو اصلاً جایی تو این جمع نداری.
سرباز روح الله
یاد آخرین مکالمهٔ خودم با امید میافتم. انگار نه انگار همین امروز صبح بود که روی بیسیم داشت فحشم میداد. انگار مال چند سال پیش بوده. اینم جزء خواص جنگه. کیفیت لحظهها میره بالا. آدم باورش نمیشه این همه اتفاق توی یه صبح تا بعدازظهر بیفته. جنگ پر از مرگه؛ ولی توش آدما از هر جایی زندهترن.
mhi_1997
مرگ همینقدر بیخبر میآد سراغ آدم. ولی هیچکس باور نمیکنه. کی حاضره این آخرین جملهای باشه که به بقیه میگه؟ همهٔ آدمها از دورهٔ نوجوونیشون به یه سخن آخری، حرف فلسفیای، چیزی فکر میکنن و یه چیزی بسته به سنوسالشون آماده دارن. البته که خیلیهاشون حاضر نیستن اعتراف کنن. ولی همینطوریه. این یکی جزء خواص جنگ نیست. آخرین حرف بیشتر آدمها نشون میده خبر ندارن که این آخریه! این خاصیت مرگه؛ ولی هیچکس باور نمیکنه.
mhi_1997
کلاً مناجات تو منطقهٔ جنگی برای آدمی که دنبال شهادت و لقاء الله نمیگرده خوب نیست. منم که تا دلت بخواد عوضی! آدم اینجا باید فاصلهشو با خدا حفظ کنه؛ وگرنه شهید میشه.
mhi_1997
اینا فرصتطلبهای تحصیلکردهان که دقیقاً راه رشد و پیشرفتو خوب پیدا کردن. قسمت دردناکش هم همینه که وقتی برمیگردن ایران از این قضایا چیزی نمیگن. اینا تو مرکز تجمع جنگجوها زندگی میکنن. خاطرهها رو میدزدن. وقتی برمیگردن سابقه جبهههای خیلی زیاد میگیرن. چون مثل ما زود فرسوده نمیشن، آسیب نمیبینن، و مهمترین مسئله اینه که اینا زنده میمونن. یادت باشه! اغلب خاطرات جنگ توسط کسایی نقل میشه که اصلاً جنگ ندیدن.
mhi_1997
یادت باشه! اغلب خاطرات جنگ توسط کسایی نقل میشه که اصلاً جنگ ندیدن.
سرباز روح الله
واقعیت همین بود. توی تهران زور بوروکراتها بیشتر از جنگجوها بود. ما روی زمین شام میجنگیدیم؛ ولی یه عده توی تهران با خودکار و کاغذ و کت و شلوار تصمیم میگرفتن کی خوبه و کی بد. تصمیم میگرفتن کی باید بره و کی باید بمونه. خیلی عجیب بود برام. همیشه پیش خودم فکر میکردم چطوری میتونن از این فاصلهٔ دور قضاوت کنن و خودشون با خودشون کنار بیان!
سرباز روح الله
ترس اگر واقعی باشه و آدم یه بار حسش کنه، دیگه میمونه با آدم. ترس دوست باوفاییه. یه بار که بغلت کنه، دیگه هیچوقت ترکت نمیکنه.
سرباز روح الله
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان