بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کمی ایمان داشته باش | طاقچه
تصویر جلد کتاب کمی ایمان داشته باش

بریده‌هایی از کتاب کمی ایمان داشته باش

نویسنده:ميچ آلبوم
انتشارات:نشر قطره
امتیاز:
۴.۸از ۴ رأی
۴٫۸
(۴)
اما نمی‌شود خود را با دیگران مقایسه کرد. خداوند تو را با خودت مقایسه می‌کند.
maryam_ghanbari💎
هر وقت فکر می‌کنی به‌واسطهٔ اعمالت صاحب حقی هستی، در حقیقت از خودت سلب صلاحیت می‌کنی.
یك رهگذر
اگر کسی می‌خواهد بار خود را برای بهشت ببندد، باید همین کار را کند؛ لمس همه‌چیز و نبردن چیزی با خود.
maryam_ghanbari💎
گفت: «میچ، ایمان به عمل است. اعمال تو نشانگر تو هستند نه اعتقاداتت.»
maryam_ghanbari💎
بیشتر آنچه اسمش را «افسردگی» می‌گذاریم در واقع ناخشنودی است، در نتیجهٔ میله‌های بسیار بلندی که دور خود کشیده‌ایم یا انتظار به دست آوردن گنجینه‌هایی که حاضر نیستیم برای به دست آوردنشان تلاش کنیم.
maryam_ghanbari💎
«خب، می‌دانم به چه چیزی باور دارم و این در روح من است. همیشه می‌گویم باید از درستی آنچه دارید خاطرجمع باشید و آن‌قدر متواضع باشید که بگویید همه‌چیز را نمی‌دانید و چون از همه‌چیز آگاه نیستیم باید بپذیریم باورهای دیگران ممکن است با عقاید ما متفاوت باشد.»
maryam_ghanbari💎
شاید همیشه فرصت داشته باشی کارهای خوبی انجام بدهی و کمی کار بد اصلاً به نظرت اشتباه نیاید، اما چون خداوند موقعیت انجام کارهای نیک را برایت فراهم کرده است، وقتی مرتکب کار زشتی می‌شوی، انگار او را مأیوس می‌کنی. و بعضی‌ها در موقعیت انجام کارهای نادرست قرار می‌گیرند چون همیشه دور و بر چنان چیزهایی هستند و وقتی سرانجام کار خوبی می‌کنند خداوند بسیار شادمان می‌شود.»
maryam_ghanbari💎
«خب، آن کودک مرا به یاد چیزی می‌اندازد که دانایانمان به ما آموخته‌اند. وقتی نوزادی به دنیا می‌آید، دست‌هایش به هم گره شده‌اند، درست است؟ این‌طور؟» استاد دستش را مشت کرد. «چرا؟ چون یک نوزاد، البته به دلیل عدم آگاهی‌اش، می‌خواهد به همه‌چیز چنگ بزند، یعنی، "تمام دنیا برای من است". اما یک فرد سالخورده چگونه از دنیا می‌رود؟ با دستان باز. چرا؟ چون درس خوبی گرفته است.» پرسیدم: چه درسی؟ انگشتانش را باز کرد. «نمی‌توانیم چیزی را با خودمان ببریم.»
یك رهگذر
از استاد پرسیدم: مردم از چه چیزِ مرگ بیشتر می‌ترسند؟ «ترس؟» لحظه‌ای فکر کرد. «خب، یکی اینکه بعد از آن چه اتفاقی می‌افتد؟ کجا می‌رویم؟ آیا همان چیزی است که گمان می‌کردیم؟» سؤالات مهمی هستند. «بله. اما یک چیز دیگر هم هست.» دیگر چه؟ به جلو خم شد. بعد زمزمه کرد: «فراموش شدن.»
یك رهگذر
نمی‌شود خود را با دیگران مقایسه کرد. خداوند تو را با خودت مقایسه می‌کند. شاید همیشه فرصت داشته باشی کارهای خوبی انجام بدهی و کمی کار بد اصلاً به نظرت اشتباه نیاید، اما چون خداوند موقعیت انجام کارهای نیک را برایت فراهم کرده است، وقتی مرتکب کار زشتی می‌شوی، انگار او را مأیوس می‌کنی. و بعضی‌ها در موقعیت انجام کارهای نادرست قرار می‌گیرند چون همیشه دور و بر چنان چیزهایی هستند و وقتی سرانجام کار خوبی می‌کنند خداوند بسیار شادمان می‌شود.
یك رهگذر
مردی همسرش را به خاک سپرد. سر مزار او کنار استاد ایستاد و اشک همین‌طور از چشمانش جاری شد. زیر لب گفت: «دوستش داشتم.» استاد سرش را تکان داد. «یعنی... واقعاً عاشقش بودم.» بعد مرد زارزار به گریه افتاد. «و... این را فقط یک‌بار به او گفتم.» استاد با ناراحتی به من نگاه کرد. «چیزی جز آنچه نگفته‌ایم آزارمان نمی‌دهد.»
یك رهگذر
همه روی برمی‌گرداندند و عیسی مسیح از حواریون پرسید: "شما هم می‌روید؟" و پطرس قدیس گفت: "یا مسیح کجا می‌توانم بروم؟" می‌دانم منظورش چه بود. کجا می‌توان رفت تا از خداوند دور شد؟ او همه جا هست.
یك رهگذر
و بعد می‌فهمد. "در باد و توفان می‌خوابد." دوستان من، اگر بخواهیم کارهایی را که در زندگی‌مان مهم‌اند انجام دهیم؛ اگر با کسانی که دوستشان داریم درست برخورد کنیم؛ اگر در جهت ایمانمان رفتار کنیم؛ زندگی‌مان دچار ضربات دردآور ناشی از کارهای تحقق نیفتاده نخواهد شد.
maryam_ghanbari💎
در واقع هرقدر هم اتفاقات بدی برایش می‌افتاد، مصمم‌تر می‌شد کاری نکند کسی دور و برش ناراحت شود.
maryam_ghanbari💎
ازدواج انتظارات زیادی دارند. انتظار کمال. تمام لحظه‌ها باید پر باشد از شادی. چنین چیزی برای تلویزیون است و سینما، اما تجربهٔ انسان این‌گونه نیست.
maryam_ghanbari💎
. اگر نتی را پیدا کنی و آن را به طور مداوم بزنی، دیوانه می‌شوی. ترکیب نت‌های مختلف است که موسیقی را می‌سازد.»
maryam_ghanbari💎
اما اگر کسی از دینی دیگر اعتقادات شما را به رسمیت نشناسد چطور؟ یا بخواهد شما را به دلیل باورهاتان نابود کند؟ «این دیگر ایمان نیست. تنفر است.» استاد آهی کشید، «و اگر از من بپرسی، وقتی چنین اتفاقی می‌افتد خداوند می‌نشیند و می‌گرید.»
maryam_ghanbari💎
«میچ، ایمان به عمل است. اعمال تو نشانگر تو هستند نه اعتقاداتت.»
یك رهگذر
پس از اینکه بنی‌اسرائیل صحیح و سالم از دریای سرخ عبور کرد، فرعون و همراهانش آن‌ها را دنبال کردند و در دریا غرق شدند. فرشتگان خدا می‌خواستند مرگ دشمن را جشن بگیرند. بنا بر تفسیر، خداوند این را دید و عصبانی شد و سخنی گفت که مفهومش این است: «از جشن گرفتن دست بردارید که آن‌ها نیز فرزندان من بودند.» آن‌ها نیز فرزندان من بودند. معلم از ما می‌پرسد: «در مورد این سخن چه فکر می‌کنید؟» یکی از دانش‌آموزان جواب می‌دهد. می‌دانم چه فکر می‌کنم. به نظرم اولین بار است می‌شنوم خداوند احتمالاً «دشمن» را نیز دوست دارد.
یك رهگذر
وقتی از استاد پرسیدم چرا حوادث بد برای انسان‌های خوب اتفاق می‌افتد، هیچ‌کدام از آن جواب‌های معمول را نداد. با صدایی آرام گفت: «کسی نمی‌داند.»
یك رهگذر

حجم

۴۶۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۴۶۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
۲۸,۸۰۰
۷۰%
تومان