بریدههایی از کتاب گربه زیر باران
۳٫۸
(۱۹۰)
دریا در امتداد خطی طولانی در زیر باران میشکست و به سوی ساحل میلغزید تا بالا بیاید و زیر باران در امتداد خطی طولانی باز درشکند.
Maryam Bagheri
(از مجموعه مطالعه در وقت اضافه)
Αναγνώστης{بانو راد }
«فکر نمیکنی خوب باشد بگذارم موهایم بلند بشود؟»
جورج سرش را بالا آورد و به پشت گردن زنش نگاهی انداخت که درست عین گردن یک پسر بچه اصلاح شده بود.
ـ همین طور که هست دوستش دارم!
MahdiEskandari
دلم میخواهد موهایم را محکم پشت سرم ببندم. طوری موهایم را از پشت گیره بزنم که بتوانم حسش کنم.
آسمان دار
یک حس خفیف و فشرده در درون زن پیچید. رئیس هتل باعث شد زن حس کوچکبودن و در عین حال، بسیار مهمبودن کند.
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
پشت در خدمتکار ایستاده و گربهای بزرگ و خالخالی در آغوشش بود. گربه محکم به او چسبیده بود و مقابل بدنش حرکت میکرد. خدمتکار گفت: «ببخشید! صاحب هتل گفتند که این را برای خانم بیاورم!»
ناروین
هوا بارانی بود و قطرههای باران هنگام غلطیدن بر برگهای درختان در زیر نور آفتاب میدرخشیدند.
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
زن گفت: «دلم میخواهد موهایم را محکم پشت سرم ببندم. طوری موهایم را از پشت گیره بزنم که بتوانم حسش کنم. دلم میخواهد یک بچه گربه داشته باشم که روی دامنم بنشیند و زمانی که نوازشش میکنم خرخر کند!»
کتابخوان تازه کار
جورج همچنان روی تخت مشغول مطالعه بود. در حالی که کتاب را زمین میگذاشت پرسید: «گربه را گرفتی؟»
کاربر ۹۱۶۸۱۲۰
نقاشها نحوهی رویش نخلها و رنگهای روشن هتل رو به باغها و دریا را دوست داشتند. ایتالیاییها نیز از راه دور میآمدند تا از مجسمهی یادبود جنگ بازدید کنند.
shirin
هوا بارانی بود و قطرههای باران هنگام غلطیدن بر برگهای درختان در زیر نور آفتاب میدرخشیدند. آب گودالهای کوچکی را در مسیرهای شنی ایجاد کرده بود. دریا در امتداد خطی طولانی در زیر باران میشکست و به سوی ساحل میلغزید تا بالا بیاید و زیر باران در امتداد خطی طولانی باز درشکند.
mahsa
زن گفت: «باران میبارد!»
yurika stargirl
زن گفت: «دلم میخواهد موهایم را محکم پشت سرم ببندم. طوری موهایم را از پشت گیره بزنم که بتوانم حسش کنم. دلم میخواهد یک بچه گربه داشته باشم که روی دامنم بنشیند و زمانی که نوازشش میکنم خرخر کند!»
جورج گفت: «خوب دیگه؟»
ـ و دلم میخواهد پشت میز با قاشق نقرهی خودم غذا بخورم و دلم شمع میخواهد. دلم میخواهد بهار باشد و دلم میخواهد موهایم را جلوی آینه بشویم و دلم یک بچه گربه و چند دست لباس نو میخواهد!»
جورج گفت: «اه، خفه شو و یک کوفتی بگیر دستت و بخوان!»
nikooo
حجم
۷٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۷٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
قیمت:
رایگان