بریدههایی از کتاب سرمه ای
۴٫۴
(۲۷)
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست
خانم معلم
هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخار پنجره یک شب نوشتی: «عاشقم»
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...
کاربر ۷۰۸۵۴۳۷
فقط اندوه میگیرد سراغی از غریبیمان
همان که یارمان بوده کماکان یارمان مانده
اسما
اصلاً از این به بعد شما باش و شانه هات
ما را برای گریه سر آستین بس است
ﻬﺍﻧﻳﻟ
گاه بغض کهنهٔ یک مرد غوغا میکند
گاه با یک رعد و برق ساده تهرانی... تر است
سجّاد
خستهام مثل یتیمی که از او فر فره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
fanoos
آدمست و سیب خوردن آدم است و اشتباه
سپهر
یا سراغ من میایی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی
سپهر
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
unes
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخکامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند
سپهر
نه فانوسی کنار لحظههای تارمان مانده
نه دیگر زلف تاکی بر سر دیوارمان مانده
فقط اندوه میگیرد سراغی از غریبیمان
همان که یارمان بوده کماکان یارمان مانده
بپرس از پیشگوهای محلی این معما را
چقدر از روزهای مثل زهر مارمان مانده؟
چقدر از دلخوشی های کم و کوتاهمان رفته؟
چقدر از زخمهای بر جگر بسیارمان مانده؟
سزای خواندن از عشق است در گوش کر جنگل
اگر که قطره خونی گوشه منقارمان مانده
تو تقدیر منی ای عشق اما عقل میگوید
بیا بگذر ز تقدیرت... همین یک کارمان مانده
artemis
نامههایم چشمهایت را اذیت میکند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن خستهام از تلخی نسکافه ها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
یوگن
عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دو سیب
میکشی آزاد باشی مبتلاتر میشوی
سپهر
آخر قصه هر بچه پلنگی این است
پنجه بر خالی و... در حسرت ماه افتادن
محمدحسن
من که شاعر نیستم لالم ...سکوتی ممتدم
داغی لبهای تو قفل از دهان برداشته
٬طاهٰا،
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت
یوسف از چاه در آورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماه رویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد زیره به کرمان ببرد
دو دلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سرو سامان ببرد
اسما
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن
لاک پشتانه به دنبال تو میآیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن
سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن؟
آخر قصه هر بچه پلنگی این است
پنجه بر خالی و... در حسرت ماه افتادن
با دلی نرم دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و خال سیاه افتادن
عشق ابری ست که یک سایه آبی دارد
سایهاش کاش به دل گاه به گاه افتادن
behrouzfx
یا سراغ من میایی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی
soroosh7561
خستهام مثل یتیمی که از او فر فره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
soroosh7561
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
unes
آنچه که تو بر سرت کردی و رفتی روسری
آنچه که من بر سرم شد آه... خاک عالم است
unes
حجم
۳۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۳۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومان