بریدههایی از کتاب مطلق در ذهن ایرانی
۴٫۰
(۴)
انسان بالغ و پخته نه خود ایدهآلیزه میشود و نه دیگری را ایدهآلیزه میکند. نه طلب نوچه میکند و نه خود نوچه میشود. نه سلطهپذیر است، نه سلطهگر. نه تشنهٔ ستایش بیش از حد واقعیت در مورد خودش است، نه ستایشگر افراطی دیگران. بدین معنا نه خود هیتلر میشود و نه در دیگری هیتلر را جستجو میکند. انسان قوی مغرور است، اما خودخواه و خودشیفته نیست. غرور یک احساس رشدیافته است، ناشی از درک واقعی خویشتن و دوست داشتن و احترام گذاشتن به ویژگیهای واقعی خود. چنین انسانی نیاز ندارد که برای دریافت قدرت، دیگری را به زیر سلطه بکشاند. خود نیز سلطهٔ کسی را نمیپذیرد. زیرا به علت امنیت ناشی از عزت نفس من خویش، نیاز به گرفتن چنین امنیت کاذبی ندارد. در چنین انسانی درواقع من ایدهآل خودشیفته و کامل و دیکتاتور وجود ندارد.
احسان رضاپور
اولین و مهمترین نیاز روانی بشر اعتماد کردن است: به هستی و هرچه در آن هست. اعتماد، امنیت و قدرت میدهد و این هر دو عزت نفس و احساس تسلط بر خود و هستی را در پی میآورد. وقتی ما به دیگری اعتماد میکنیم، امن میشویم و وقتی دیگری به ما اعتماد میکند، قدرت میگیریم و این دو رهآورد اعتماد بر هم اثر افزایشدهنده دارد.
احسان رضاپور
حال نگاه دقیقتری به جامعهٔ ایران میافکنیم. دکارت جملهٔ کلیدی سادهای دارد: «شک میکنم، پس هستم.» اما بسیاری از ایرانیها پیرو شعار «شک نمیکنم تا باشم» هستند. همیشه درست میگویند و حق با آنهاست. در هیچ موردی مسئول و مقصر نیستند، چه رسد به آنکه دچار احساس گناه شوند. همیشه علت وقایعی را که بر آنها میگذرد بیرون از خود جستجو میکنند، از استعمار گرفته تا بچهٔ همسایه. این افراد به این دلیل گمان میکنند همیشه درست میگویند که من آنها فاقد عزت نفس واقعی است و اگر باور کنند که اشتباه کردهاند، فرو میریزند. درواقع، این هستهٔ بزرگمنش و خودشیفته گاردی است برای محافظت از یک من شکننده و آسیبپذیر. اغلب ایرانیها بدبین و پارانوئید هستند؛ میل به آسیب زدن به دیگران و خصومتِ خود را به دیگران فرافکنی میکنند و از آنها میترسند. درنتیجه، اعتماد پدیدهای نادر است.
jafar hakimelahi
رشد روانی یعنی تغییر و تبدیل سنت فردی (باور عاطفی) از طریقِ باورهای عقلانی در ارتباط با واقعیت فعلی. هر باور عاطفیای که با واقعیت زندگی فرد بزرگسال همخوانی ندارد، باید تغییر کند. پس سنتشکنی بنیان رشد است.
احسان رضاپور
اولین عنصر تسهیلکنندهٔ رشد برای جامعهٔ ایران از بین بردن فرهنگ پدرسالاری در هر رابطهای از درون خانواده تا حکومت است. ایرانی جایی و زمانی باید بپذیرد که خود عمل کند و خود مسئولیت اعمالش را بپذیرد و با پذیرش احتمال شکست و اشتباه به روش بالغانهٔ آزمون و خطا خود و جامعهاش را بسازد و درنهایت هر ایرانی رشدیافته بتواند سلطان وجود خویش شود. درنتیجه، میتوان گفت ایران نیاز به حکومتی دارد که مطلقاً فرهنگ پدرسالار و پدر ایدهآلیزه در آن وجود نداشته باشد.
احسان رضاپور
حکومتی برای ایران و ایرانی در این مقطع تاریخی، فرهنگی و رشدی مناسب است که ۱. بر مبنای فرهنگ پدرسالار نباشد ۲. سنتی نباشد ۳. یا فاقد ایدئولوژی به معنای مصطلح آن باشد و یا آمیزه از چند ایدئولوژی مختلف.
احسان رضاپور
در یک انسان سالم نه بخش وجدان اخلاقی سختگیر است و نه بخش غرایز غیرقابل کنترل. مسئلهٔ مهم این است که انسان با بخش وجدان اخلاقی خود همانندسازی میکند (identification with the superego)، یعنی مانند وجدان اخلاقی خود میشود. درنتیجه، با دیگران همانگونه رفتار میکند که وجدان اخلاقی خودش با منِ درونش عمل میکند، یعنی فردی که وجدان اخلاقی سختگیر در مورد خودش ندارد، با دیگران هم ملایم و منعطف است و پخته عمل میکند. سختگیر نیست. بخشنده میشود. مدارا میکند و بنیان روابطش با دیگران نه بر پایهٔ انتقال ترس و احساس گناه به دیگری، بلکه بر پایهٔ انتقال عاطفه میشود، یعنی مهر میدهد و مهر میگیرد. چنین انسانی سالم و یک بالغ تمامعیار است.
احسان رضاپور
کولبرگ (Colberg) مراحل رشد اخلاقی را به چهار دسته تقسیم میکند. از نظر وی، ابتداییترین مرحلهٔ رشد انسان، انجام عمل خیر و کار خوب، برای پرهیز و گریز از مجازات است. در مرحلهٔ دوم انجام کار خوب برای رسیدن به پاداش یا بهشت است. در مرحلهٔ سوم انجام کار خوب جهت پذیرفته شدن در جامعه است و در بالاترین مرحله، انجام کار خوب به جهت عشق به کار خوب است.
احسان رضاپور
انسان سالم از نظر روانکاوی یک اسطوره است و ما انسانهای بهظاهر سالم، درواقع رواننژند (neurotic) به حساب میآییم انسانهایی که لزوماً بیماری (disease) یا اختلال (disorder) خاصی ندارند، بلکه بیشتر مشکل (problem) دارند.
احسان رضاپور
هیتلر حاصل یک تحقیر بود، تحقیر، پیامد شکست و ناکامی. در لایههای سطحی روانش، شاید شکست سرزمینش در جنگ جهانی اول که در یک همانندسازی شدید انگار خود او بود، در لایههای عمیقتر روانش ناکامی و تحقیر و ناامنی شدیدِ سالهای اول تولدش از او یک خودشیفته (narcissistic) ساخت، آن هم با یک ساختار تمام عیار وجدان اخلاقی آزارگر (Superego Sadistic).
احسان رضاپور
در بسیاری از ایرانیها مشخصههای هیتلر و میل به هیتلر شدن را مشاهده کرده است، مشخصههایی که از نظر شدت در یک طیف قرار دارند. به زبان روانکاوی، میتوان اینگونه بیان کرد که بسیاری از ایرانیها خودشیفتهاند، با وجدانهای اخلاقی آزارگر.
احسان رضاپور
سنتهای اجتماعی به هر جامعهای امنیت روانی میدهد، احساس همبستگی گروهی به وجود میآورد و خودشیفتگی ملی را تغذیه میکند. انسان با جامعهٔ همگون خود همانندسازی میکند و این باعث حس یکپارچگی در من انسان میشود. وحدت یعنی همین. و سنتهای اجتماعی وحدتآفرین هستند. اما همین سنتهای اجتماعی زمانی که با واقعیت جهان همخوانی نداشته باشد، بزرگترین مانع رشد میشود. هرجامعهای در جهان دو راه پیشِ رو دارد. یا باید لااقل برخی از سنتهای خود را بر اساس واقعیت جهانی تغییر دهد یا بهتدریج تنها و منزوی و رشد او متوقف میشود و به بنبست میرسد. در درون جامعه نیز ارگانها و نهادها و سازمانها باید سنتهای خویش را با واقعیت جامعه تعدیل کنند یا تغییر دهند، در غیر این صورت جامعه متخاصم و متلاشی میشود.
احسان رضاپور
به صورت بهنجار همهٔ انسانها با مایملکشان، مانند خانه و ماشین، تا حدی همانندسازی میکنند؛ یعنی هدف از داشتن خودرو بهتر تنها راحتی یا ایمنی بیشتر نیست، بلکه این خودرو نمایندهٔ خود (self) آنها میشود. اما هرچه حس خودآگاه یا ناخودآگاه انسان به خویشتن خود نابهسامانتر باشد و او احساس بیارزشی و فقدان عزت نفس بیشتری داشته باشد، نیاز به این حشو و زواید در وجودش بیشتر میشود. به عبارتی، هرچه ظرف خود او خالیتر باشد، با ابزارهای مادی بیشتری آن را پر میکند که در زبان روانکاوی به آن خود گسترشیافته (extended self) میگویند.
احسان رضاپور
هم شخصیت ظاهری انسان در رانندگی او دخالت میکند، هم تعارضات ناخودآگاهش از طریق رانندگی زمینهٔ ظهور مییابد. بنابراین، رانندگی نهتنها نمودار شخصیت انسان است، بلکه نمودار بسیاری از تعارضات ناخودآگاه وی نیز به شمار میرود.
احسان رضاپور
در تعریف تخصصی اعتماد میتوان گفت: کسی که احساس میکند فرد دیگر، به مرزهای روانیاش تجاوز نمیکند، او را قابل اعتماد میبیند و به او اعتماد میکند و کسی که به مرزهای روانی دیگری تجاوز نمیکند انسان قابل اعتمادی میشود. بیاحترامی، توهین، تحقیر، نارو زدن و... همه جزو تجاوز به مرزهای دیگری به حساب میآید. پس به رسمیت شناختن حریم مرز روانی دیگری ایجاد اعتماد و تجاوز به مرز روانی سلب اعتماد میکند. یک من بالغ نه به مرز کسی تجاوز میکند و نه اجازه میدهد که دیگری به مرز او تجاوز کند.
احسان رضاپور
انسان قرون وسطی، از نظر سیستم رشدی یک کودک بود، کودکی که دیگری باید امنیت و حیطهٔ اختیاراتش را تعیین و تأمین کند. چیزی بهنام استقلال و خودگردانی مطرح نبود. با این شرایط کودک آن زمان به افسون و کسانی نیاز داشت که «کلیسا» آنان را در حالت افسون آرامش بدهد. خرافات زاییدهٔ فانتزیهای برونفکنی ذهن انسان است. خرافات به ترس دامن میزند و ترس مفرط به تقدیرگرایی منجر میشود. از این رو، تقدیرگرایی و خرافات، از مهمترین افسونهای دنیای انسان قرون وسطایی محسوب میشود.
احسان رضاپور
تحقیر در معنای روانکاوی به معنی بسته شدن مرزهای ایگو و فشار سوپرایگوی سادیستیک چه از درون (درونی شدن ذهن خودش) و چه از بیرون (عینیت) است.
احسان رضاپور
دو عامل، انگیزهٔ تغییر است. رنج از شرایط فعلی و افزایش خودآگاهی. نویسنده بر این گمان است که هر ایرانی در رنج خود شناور است. پس امید بر این است که فرصت آگاه شدن بر خود افزایش یابد.
احسان رضاپور
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
قیمت:
۴۱,۰۰۰
۱۲,۳۰۰۷۰%
تومان