بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سخت پوست | طاقچه
تصویر جلد کتاب سخت پوست

بریده‌هایی از کتاب سخت پوست

نویسنده:ساناز اسدی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۲۳ رأی
۳٫۶
(۱۲۳)
ساکت بودیم. به برگشتن‌های پدر فکر می‌کردم. به این‌که بعدش چه‌طور دست‌وپا می‌زد که بفهمیم همین جا بهتر است و چه‌طور دوباره هوس رفتن به سرش می‌افتاد. هر جایی که می‌رفت می‌خواست بماند و هر جایی که می‌ماند می‌خواست زودتر برگردد.
Mahsa Bi
منتظر بود حرف بزنم. منتظر بود دعوا کنم. حرف نمی‌زدم. خیلی وقت بود حرف نمی‌زدم.
اِف.
هر جایی که می‌رفت می‌خواست بماند و هر جایی که می‌ماند می‌خواست زودتر برگردد.
hediy_kh
آدم‌هایی که غرق می‌شوند، یکهو زیر پای‌شان خالی می‌شود، یکهو انگار وسط آب راه‌شان را گم می‌کنند و تا بخواهند بچرخند و ساحل را پیدا کنند یک موج می‌خورد توی صورت‌شان و یک چیزی می‌کشدشان پایین و دست‌وپا می‌زنند و تمام.
اِف.
پدر با آخرین باران تابستانی برگشت. کسی نمی‌شناختش ولی عکسش توی همهٔ موبایل‌ها بود. زیر عکس‌ها نوشته بودند «بیرون آمدن مُرده‌های قبرستان رامسر بر اثر باران شدید.» باران شدید زمینِ گِلی امام‌زاده محمد و چندتا از قبرهایی را شسته بود که تازه بودند و سنگ نداشتند. توی عکس، چهارتا جنازه همان‌جور صاف و کفن‌پوش از توی قبرها زده بودند بیرون. نصف‌شان بیرون بود و نصف دیگرشان توی گِل. هر چهارتا شبیه هم، هم‌اندازه، هم‌قد. من پدر را شناختم. درخت انجیرِ بالای قبرش خم شده بود و ریشه‌های بزرگ درخت خاک را پاره کرده بود و آمده بود بیرون. درخت را شناختم، چینهٔ کوتاه کنار قبرش را شناختم و خودش را که وسط تمام آن عکس‌های بی‌کیفیتی که همه‌جا دست‌به‌دست می‌شد، جوری روی زمین دراز کشیده بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. انگارنه‌انگار که همین ده روز پیش دفنش کرده بودیم و انگارنه‌انگار که آن‌قدر توی دریا دنبالش گشته بودند تا یک جایی کنار ساحل پیدا شده بود.
تی‌تی

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۵۰۰
تومان