من کنجکاوم. چرا این آدمها چکهایت را قبول کردند؟ میخواهم رازش را بدانم.»
«رازش این است که مردم خرند.»
markar89
در این دنیایی که زندگی میکنیم
بعضی بدترینها را در موردمان میگویند
اما وقتی در تابوتهایمان مُردهایم
همین آدمها سوسن در دستهایمان میگذارند
چرا وقتی زندهام گلی در دستهایم نمیگذاری
Bluelily
ــ همیشه مهم است چیزی با خودت داشته باشی که مال خودت باشد.
markar89
آشنایانم زیادند، دوستانم کماند و آنهایی که من را واقعاً میشناسند بهمراتب کمتر.
Bluelily
ما همه آزادیم هر چه دلمان خواست بگوییم و هر کاری دلمان خواست بهتنهایی انجام بدهیم ــ به شرطی که این «آزادیِ» حرف و عمل به اطرافیانمان آسیب نرساند.
markar89
هیچچیز معمولتر از این حس نیست که دیگران را در شکستهایمان شریک بدانیم، همانطور که نادیده انگاشتن کسانی که در موفقیتهایمان نقش داشتهاند واکنشی عادی است.
markar89
هیچچیز معمولتر از این حس نیست که دیگران را در شکستهایمان شریک بدانیم، همانطور که نادیده انگاشتن کسانی که در موفقیتهایمان نقش داشتهاند واکنشی عادی است.
markar89
نسلی از مردان هست که سر سازگاری ندارند،
نسلی که آرام نمیگیرند؛
آنها قلب دوستوآشنا را میشکنند؛
همانهایی که به میل خودشان در این جهان پرسه میزنند.
در کشتزارها و سیلابها میچرخند،
از ستیغ کوهها بالا میروند؛
این همان نفرین خون کولی جاری در رگهایشان است،
نمیدانند چهطور آرام بگیرند.
Bluelily
حتی اگر فقط راه مستقیم را در پیش بگیرند، میتوانند بروند و بروند؛
همینها که قوی هستند و شجاع و صادق؛
مردانی همیشه خسته از آنچه هست،
مردانی که همهچیز را غریب و تازه میخواهند.
Bluelily
هیچچیز معمولتر از این حس نیست که دیگران را در شکستهایمان شریک بدانیم، همانطور که نادیده انگاشتن کسانی که در موفقیتهایمان نقش داشتهاند واکنشی عادی است.
Bluelily