کتاب خاطرات ثریا پهلوی
۳٫۷
(۵۶)
من تشخیص دادم زنهای اطرافم نه تنها بیبهره از قدرت و نفوذ نیستند بلکه بالعکس دربار ایران درباری بیش از حد زنانه است. زنهای دربار اگرچه رسماً حقی نداشتند ولی عملاً برای اجرای نقشهها و رسیدن به هدفهایشان در بکار بستن انواع مکر و حیله مهارتی کمنظیر از خود نشان میدادند و به نظرم میآمد در میان حکومتی زن سالاری گرفتار آمدهام که حکمران آن تاجالملوک پهلوی است.
سیّد جواد
به تدریج، در مدت اولین اقامت تابستانی در سعدآباد، پی بردم که در واقع نه فقط شاه بلکه با یکایک افراد خانواده سلطنتی ازدواج کردهام، و همچنین دانستم مهمترین شخصیت دربار ایران تاجالملوک مادر شاه است.
تاجالملوک زنی مغرور بود. حتی یک لحظه هم این فکر از سرش بیرون نمیکرد که این رضاخان شوهر او بوده که سلطنت سلسله پهلوی را پایهگذاری کرده است. به همین دلیل کسر شأن خود میدانست حتی به دیدن ما بیاید، و با وجود اینکه من، در مقام ملکه ایران، رسماً بر او ارجحیت داشتم، مجبور بودم برای دیدنش به کاخ سلطنتی او برویم.
سیّد جواد
وقتی شمس و اشرف به سن ازدواج رسیدند، رضاشاه آن دو را به اتاق کارش احضار کرد و در آنجا دو مرد جوان را به آنها معرفی کرد و گفت: «اینها شوهرهای شما هستند. انشالله به پای هم پیر شوید.» این دو علی قوام و علی جم بودند. قرار بود که شمس با علی قوام و اشرف با علی جم ازدواج کند.
شب قبل از عقدکنان، شمس پیش رضا شاه میرود و میگوید: «من از این علی جم بیشتر خوشم میآید. اگر اجازه بفرمایید به جای علی قوام، زن او بشوم.»
رضا شاه جواب میدهد «البته، هیچ عیبی ندارد، هر کاری شدنی است.»
اشرف مجبور شد در آخرین لحظه تسلیم هوس خواهر بزرگش بشود و با شوهر تعیین شده برای شمس ازدواج کند. البته این ازدواجهای اجباری بعد از مرگ رضا شاه از هم پاشید.
سیّد جواد
دشمن دیگری که زندگی را از همان روز اول ازدواج به من تلخ کرد مردی بود سوئیسی به اسم ارنست پرون. بسیاری این مرموزترین فرد دربار ایران را «راسپوتین ایران» مینامیدند و این گرچه مقایسهای اغراق آمیز به نظر میآمد، اما تردیدی نبود که ارنست پرون از نفوذی حیرتآور در دربار ایران برخودار است. تا آنجا که من توانستم کشف کنم پرون در دوران تحصیل شاه در سوئیس باغبان کالج روزی بود. بعد از اینکه شاه درسش تمام شد و به ایران برگشت دستور داد پرون را به دربار بیاورند. هرگز معلوم نشد رضا شاه که مردی جدی بود و به طور معمول وجود خارجیها را در دربار تحمل نمیکرد، چرا در مورد این سوئیسی به ناگهان استثناء قائل شد.
سیّد جواد
با وجود اینکه دیگران معتقد بودند اشرف روباه خوش خط و خالی است که دائماً به توطئهچینی علیه من مشغول است و از آوردن هیچ ضربهای به من دریغ نمیکند، اما من از همان اول آسانتر با او کنار آمدم و در مقایسه با شمس، تفاهم بیشتری نسبت به حس میکردم.
سیّد جواد
سرتیب علی رزم آرا را قبلاً به من معرفی کرده بودند. مردی بود با قیافهای جدی و مصمم و چشمهایی مملو از هوش و زیرکی. آن طور که برایم گفته بودند آن قدر خودپسند بود که دیوارهای خانهاش را با عکسهای خودش تزئین کرده بود. چنین به نظر میآمد که رزمآرا نقشههای دور و درازی در سر میپروراند و من به هیچ وجه نمیتوانستم به خودم بقبولانم که موجود قابل اعتمادی است. رزمآرا از جمله رجالی بود که، به قول مردم، مٌهر اجانب بر آنها خورده بود.
سیّد جواد
اصل قضیه اقدم علیه شخص مصدق جنبۀ کاملاً ایرانی داشت و مبتکر آن نیز من بودم.
سیّد جواد
صحبت شمس با من در اطراف مٌد یا سگ دور میزد. شمس عاشق سگ بود و میگفتند سگهایش را حتی از بچههایش هم بیشتر دوست دارد.
سیّد جواد
بدتر از راه رفتنم، اتومبیل راندم بود.
سیّد جواد
بعد از عروسی من با شاه پرون سعی کرد در کارهای من هم فضولی کند. مرتباً به اتاق من میآمد و مسائل خصوصی را پیش میکشید، تا اینکه یک شب وقاحت را به جایی رساند که در مورد روابط زناشویی من و شاه سئوال کرد، کاسه صبرم لبریز شد و با عصبانیت گفتم «مثل اینکه یادتان رفته با چه مقامیطرف صحبت هستید!»
پرون زخم خورده از این حرف از اتاق بیرون خزید و از آن لحظه به بعد تمام قدرتش را بر این گذاشت که زهرش را به جان من بریزد، جالب این است که من تنها قربانی او نبودم، او در انداختن خواهران شاه به جان یکدیگر هم ید طولایی داشت.
ارنست پروندر سال ۱۹۶۱ فوت کرد و به این ترتیب تمام اسرارش را با خود به گور برد. در بیان اوضاع دربار سلطنتی ایران همین بس که حتی من، به عنوان ملکه کشور و زن شاه، نتوانستم از کار این باغبان سابق سوئیسی و یارغار شاه سردربیاورم.
سیّد جواد
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان