بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آتش از آتش | طاقچه
تصویر جلد کتاب آتش از آتش

بریده‌هایی از کتاب آتش از آتش

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۹ رأی
۳٫۶
(۹)
آدم جایی می‌تونه احساس زنده بودن بکنه که توش بزرگ شده باشه، توش خاطره‌هایی داشته باشه، دیوارها و خیابون‌ها و درخت‌ها و آدم‌هاش باهاش حرف بزنن، آدم که گاو نیس که دنبال یه جایی بگرده که علف بیشتری داشته باشه.
taxepe
یاد ترجمه شعری افتادم که مفهومش این بود: «غم، اتوبوس سیاهپوشی است که صبح راه می‌افتد و شب مسافرهاش را پیاده می‌کند.»
Zohreh Askari
«بعضی آقایون هیچ مراعات نمی‌کنن. آقایون توجه داشته باشن اینجا مدرسه است!» دفتردار می‌گفت که نم کرده یکی از دبیرها، آقای مدیر را با تلفن‌هاش کلافه کرده بود.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
«ما فقط بلدیم همیشه غرغر کنیم. همیشه خودمونو طلبکار می‌دونیم.» بعد گفت: «روشنفکر جماعت فقط بلده نق بزنه. اگه تو بهشت هم بره، نق می‌زنه چقدر آدم اینجا خوشه!» گفتم: «همیشه تو سر روشنفکر جماعت زده شده، همیشه لبه حمله متوجه روشنفکرهاست، روشنفکر مظلوم واقعیه.» «درسته، من از روشنفکرهایی حرف می‌زنم که بالای گود وامی‌سن و می‌گن لنگش کن و حاضر نیسن سر سوزنی از زندگیشون مایه بذارن، عملشون چیز دیگه‌ایه و حرف‌هاشون چیز دیگه. وگرنه روشنفکرهای واقعی همیشه دلسوز این مردم بودن. برای همین هم هست که به قول تو همیشه زیر ضربه‌ان،
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
معطل چی بودی، دستشو می‌گرفتی و از اینجا می‌رفتی و همه رو بور می‌کردی.»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
«خب، برمی‌گشتین. آب‌ها که از آسیاب می‌افتاد، برمی‌گشتین.»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
«مدتیه حس می‌کنم انگار زندونیم، در حال آزادی زندونی شده‌ام، درست مثه یه پرنده‌ای که تو یه تالار بزرگ ولش کنن. می‌تونه از این ور به اون ور بپره اما دیوارها جلو پروازشو گرفته، تالار براش مثه یه قفسه، یه قفس بزرگ. اینجا هم برای ما حکم همین قفسو داره. ما رو تویه قفس بزرگ انداختن. همه چیزمون مهار شده و ما اصلا حالیمون نیست
mina
«مگه همه باید انقلابی باشن؟ با اصلاحات هم می‌شه جامعه رو عوض کرد. مگه انگلیسی‌ها انقلاب کردن و رژیم سلطنتی‌شونو ورانداختن؟»
taxepe
اگر مهدی را نبرده بودند، ما هیچ‌وقت حس نمی‌کردیم که در کدام جهنم دره‌ای زندگی می‌کنیم.
taxepe
اگر مهدی را نبرده بودند، ما هیچ‌وقت حس نمی‌کردیم که در کدام جهنم دره‌ای زندگی می‌کنیم.
taxepe
«روزگار به مغول و تاتار نموند به اینام نمی‌مونه، اینا خیال می‌کنن می‌تونن برای همیشه حکومت کنن، بذار این جور خیال کنن. بذار تو خواب خرگوشی‌شون بمونن...»
taxepe
«روزگار به مغول و تاتار نموند به اینام نمی‌مونه، اینا خیال می‌کنن می‌تونن برای همیشه حکومت کنن، بذار این جور خیال کنن. بذار تو خواب خرگوشی‌شون بمونن...»
taxepe
«ممکنه نتیجه‌ای هم نداشته باشه، اما اینا آدمکش‌ان، جانی‌ان، کشتنشون، شاید برای به نتیجه رسیدن نباشه، به معنی نجات زندگی عده زیادی باشه که الانه تو دست اینان و به دست اینا می‌میرن. می‌خوام بپرسم زنده گذاشتن این جانی‌های دیوونه به معنی این نیست که آزادشون می‌ذاریم تا هر جنایتی که می‌خوان بکنن؟ آدمی که به خون ریختن عادت کرد، دیگه سالم نیست، مریضه و برای همه خطرناکه.
taxepe
خسرو گفت: «هفت ـ هشت ساعت سین جیمش می‌کردن.» احمد گفت: «هفت ـ هشت ساعت؟» فرهاد گفت: «آره، از ساعت هشت و نیم صبح که اومدن اداره منو با خودشون بردن تا ساعت چهار و نیم عصر.»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
«می‌خوام بگم خیالشون از بابت آدم‌هایی از قماش ما راحته، مخلص کلوم ما به فلانشونم نیسیم.»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹

حجم

۱۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۵ صفحه

حجم

۱۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۵ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان