کار تر و تمیزی بود به دور از باد و باران و آب و هوای بد بیرون، با دستشویی و قفسههای لباس مجزا برای مرد و زن و ساعت کاری ثابت.
سیّد جواد
زن بسیار تمیز و باسلیقهای بود که مهمترین فضیلت یک زن دهاتی محسوب میشد.
سیّد جواد
یک مرد نباید خود را در وجود یک زن گم کند.
سیّد جواد
نوبت به دست دادن و تسلیت گفتنها رسید. بهخاطر اشتباه یکی از خادمین کلیسا در هدایت مردم، تمام آدمهایی که یک بار با آنها دست داده بودیم دوباره از جلویمان رد شدند. هر چند این بار سریعتر و بدون تسلیت گفتن دستی دادند و گذشتند.
سیّد جواد
از توی ساکم، هدیهای را که برای او خریده بودم، درآوردم. خوشحال کاغذ دورش را پاره کرد. یک شیشه ادوکلن بود. معذب خندهای کرد، به چه دردی میخورد؟ بعد گفت: «بوی زن خرابها را خواهم داد!» ولی قول داد ازش استفاده کند.
سیّد جواد
روزی دختری در کلاس پنجم، عطسهی بلندی کرد و دفتر مشقش از دستش افتاد. معلم که پای تخته بود، برگشت: «چقدر با شعور، واقعاً که!»
سیّد جواد
تنها کتابی که پدرم میخواند، کتابی بود به نام دو کودک به دورفرانسه. این کتاب جملات عجیبی داشت، مثلاً:
بیاموزیم همیشه با آنچه هستیم، خوشبخت باشیم. (ص ۱۸۶)
زیباترین کار در دنیا، کمک به فقرا است. (ص ۱۱)
خانوادهای که با مهر و محبت به هم پیوند خورده اند، از همه ثروتمندترند. (ص ۲۶۰)
تنها چیزی که ثروت را زیبا میکند، توانایی آرام کردن درد دیگری است. (ص ۱۳۰)
سیّد جواد
مادرم فقط برای مراسم خاکسپاری مغازه را بست. اگر جز این میکرد، مشتریانش را از دست میداد و نمیتوانست اجازهی همچین اتفاقی را بهخود بدهد. جنازهی پدرم همچنان در طبقهی بالا بود و مادرم پایین از مهمانان پذیرایی میکرد. اشک، سکوت و متانت. این رفتاری است که یک شخص بر اساس قوانین و اصول اخلاقی جامعه، باید به هنگام مرگ عزیزانش داشته باشد.
سیّد جواد
اجازه داشت اگر میخواست دندانهایش را که به خاطر شیرهی سیب کاملاً پوسیده بودند در ازای یک دوربین عوض کند.
Amin D
پدرم به استخدام شهرداری درآمد و از ده صبح تا شب، گودالهایی را که بمب ایجاد کرده بود خاک میریخت و پرمیکرد. عصرها مادرم در جمع دیگر زنهای خانهدار مینالید که «آخه این چه شغلیه!» پدرم هیچ جوابی نمیداد.
سیّد جواد