بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بلیط بخت آزمایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب بلیط بخت آزمایی

بریده‌هایی از کتاب بلیط بخت آزمایی

۴٫۲
(۳۰۴)
یکم صبر کن. فرصت برای ناامید شدن زیاد داریم
|Ghalam¹¹⁸|
خود را به عذاب انداختن با امید ثروت احتمالی بسیار شیرین است، بسیار پرهیجان!
Nik
«یکم صبر کن. فرصت برای ناامید شدن زیاد داریم
*fatemeh masaf*
ایوان دیمیتریچ که عصبی و ترشرو شده بود گفت: «معنی اینا چیه؟ هرجا پا می‌زاری تکه‌های کاغذ، خرده، پوسته زیر پاته. اتاق‌ها هیچوقت جاروکشیده نیستن. آدم مجبور میشه بره بیرون. لعنت به من! باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!»
sara
به نحوی نمی‌توانستند به خود خوشبختی که بسیار محتمل بود فکر کنند.
" بِـیلـی! "
ایوان دیمیتریچ که عصبی و ترشرو شده بود گفت: «معنی اینا چیه؟ هرجا پا می‌زاری
ارمیا
تصاویر یکی از یکی اشرافی‌تر و شاعرانه‌تر ذهنش را پر کرده بودند و در تمامی این تصاویر او خودش را شکم‌سیر، بی سر و صدا، سالم، در جای گرم و نرم و حتی جذاب می‌دید. در رویاهایش بعد از خوردن سوپ تابستان، مانند یخ سرد، روی شن‌های داغ نزدیک به یک رود یا در باغ زیر یک درخت لیمو دراز می‌کشد... هوا گرم است... پسر و دختر کوچکش نزدیک او چهار دست و پا راه می‌روند، در حالی‌که ماسه را می‌کنند و یا به دنبال کفشدوزک‌ها در چمن می‌روند. او چرت دلنشینی می‌زند در حالی‌که به هیچ چیز فکر نمی‌کند و با تمام وجود احساس می‌کند که نیازی ندارد امروز یا فردا یا پس فردا به اداره برود. یا خسته از بی‌حرکت دراز کشیدن به مرغزار می‌رود یا برای قارچ به جنگل یا دهقانان را در حال ماهی گرفتن با تور تماشا می‌کند. وقتی آفتاب غروب می‌کند او یک حوله و صابون برمی‌دارد و به سمت حمام می‌رود. جایی که لباس‌هایش را در می‌آورد به آرامی قفسه سینه برهنه خود را با دستان خود می‌مالد و به داخل آب می‌رود و در آب، در نزدیکی دوایر کدر پوشیده از کف صابون، ماهی کوچک پیش و پس می‌رود و سبزه‌های آبگون سبز سر تکان می‌دهند. پس از حمام کردن چای با خامه و رول‌های شیری...و در عصر پیاده‌روی یا شراب‌سازی با همسایه‌ها.
Anita Moghaddam💙💙
ایوان دیمیتریچ با خودش پاییز را با باران‌هایش، با عصرهای سردش و هوای خوب سینت مارتین- دور و بر ۱۱ نوامبر- تصور کرد. در آن فصل او باید پیاده‌روی‌های طولانی‌تری در باغ و کنار رود برود تا اینکه کاملاً سردش شود و بعد یک لیوان بزرگ ودکا بخورد و قارچ نمکی و خیار مزه‌دار و بعد یکی دیگر بنوشد. بچه‌ها دوان دوان از باغ آشپزخانه خواهند آمد در حالی‌که یک هویج و یک تربچه که بوی زمین تازه می‌دهند را می‌آورند. بعد از آن روی مبل دراز می‌کشد و از روی بیکاری مجله‌ای مصور را ورق می زند و یا صورت خود را با آن می‌پوشاند و با باز کردن دکمه‌های جلیقه‌اش خودش را به خواب می‌برد. بعد از هوای مطبوع سینت مارتین، هوای ابری و غم‌انگیزی در راه است. روز و شب می‌بارد. درختان برهنه می‌گریند. باد سرد و مطبوع است. سگ‌ها، اسب‌ها و مرغان همه خیس، افسرده و ویران‌اند. جایی برای قدم زدن نیست. برای روزها نمی‌شود بیرون رفت. باید بالا و پایین اتاق رفت و محزون به پنجره خاکستری خیره شد. افسرده‌کننده است!
Anita Moghaddam💙💙
آدم‌های اسف‌بار و منفور! هرچیزی به آن‌ها داده شود، بیشترش را می‌خواهند؛ در عین حال اگر دست رد به سینه‌شان زده شود دشنام می‌گویند، تهمت می‌زنند و آن‌ها را نفرین به همه نوع بدبختی می‌کنند.
Anita Moghaddam💙💙
ده هزار تا صرف هزینه‌های فوری، مبلمان جدید... مسافرت... پرداخت بدهی‌ها و به همین ترتیب. چهل هزار بقیه رو تو بانک میذاشتم و از اون سود می‌گرفتم.» همسرش در حالی‌که نشسته بود و دستانش روی پاهایش بود گفت: «آره، یه ملک، خوب میشه، یه جایی تو منطقه تولا یا اوریول... اولش نباید یه ویلای تابستونی بخریم و خب یه ملک همیشه یه درآمدی هم می‌آره.» و تصاویر یکی از یکی اشرافی‌تر و شاعرانه‌تر ذهنش را پر کرده بودند و در تمامی این تصاویر او خودش را شکم‌سیر، بی سر و صدا، سالم، در جای گرم و نرم و حتی جذاب می‌دید. در رویاهایش بعد از خوردن سوپ تابستان، مانند یخ سرد، روی شن‌های داغ نزدیک به یک رود یا در باغ زیر یک درخت لیمو دراز می‌کشد...
💕Adrien💕
معنی اینا چیه؟ هرجا پا می‌زاری تکه‌های کاغذ، خرده، پوسته زیر پاته. اتاق‌ها هیچوقت جاروکشیده نیستن. آدم مجبور میشه بره بیرون. لعنت به من! باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!
helya.B
هرچیزی به آن‌ها داده شود، بیشترش را می‌خواهند؛ در عین حال اگر دست رد به سینه‌شان زده شود دشنام می‌گویند، تهمت می‌زنند و آن‌ها را نفرین به همه نوع بدبختی می‌کنند.
yurparsa
خود را به عذاب انداختن با امید ثروت احتمالی بسیار شیرین است، بسیار پرهیجان!
Iyan
و برای اولین بار در زندگی‌اش، ذهنش درگیر این واقعیت شد که همسرش مسن و معمولی شده بود و اینکه با بوی پخت و پز اشباع شده بود. در حالی که او هنوز جوان، سرحال و سالم بود و ممکن بود دوباره ازدواج کند.
emi
خودشو تو هتل حبس می‌کنه و نمیزاره من از جلو چشمش دور شم... میدونم دیگه!»
ارمیا
«معنی اینا چیه؟ هرجا پا می‌زاری تکه‌های کاغذ، خرده، پوسته زیر پاته. اتاق‌ها هیچوقت جاروکشیده نیستن. آدم مجبور میشه بره بیرون. لعنت به من! باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!»
Agust G
جایی برای قدم زدن نیست. برای روزها نمی‌شود بیرون رفت. باید بالا و پایین اتاق رفت و محزون به پنجره خاکستری خیره شد. افسرده‌کننده است!
آسمان دار
خود را به عذاب انداختن با امید ثروت احتمالی بسیار شیرین است، بسیار پرهیجان!
mahsa
لعنت به من! باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!»
1212
یکم صبر کن. فرصت برای ناامید شدن زیاد داریم.
⚖️وکیل بعد از این⚖️
چیزی که چشمانش نشان می‌دادند این بود: «به ضرر دیگران رؤیاپردازی کردن خیلی جالبه! نه، جرأتشو نداری!»
Bluenight
نفرت و امیدواری هر دو ناپدید شدند. و ناگهان به نظر ایوان دیمیتریچ و همسرش آمد که اتاق‌هایشان تیره و تاریک و کوچک بودند، شامی که داشتند می‌خوردند خوب نبود و سر دلشان مانده بود. عصرها طولانی و خسته کننده بودند. ایوان دیمیتریچ که عصبی و ترشرو شده بود گفت: «معنی اینا چیه؟ هرجا پا می‌زاری تکه‌های کاغذ، خرده، پوسته زیر پاته. اتاق‌ها هیچوقت جاروکشیده نیستن. آدم مجبور میشه بره بیرون. لعنت به من! باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!»
Bluenight
خود را به عذاب انداختن با امید ثروت احتمالی بسیار شیرین است، بسیار پرهیجان!
yurika stargirl
هرچیزی به آن‌ها داده شود، بیشترش را می‌خواهند؛ در عین حال اگر دست رد به سینه‌شان زده شود دشنام می‌گویند، تهمت می‌زنند و آن‌ها را نفرین به همه نوع بدبختی می‌کنند.
yurika stargirl
«عجب آدم‌های پستی هستن!»
yurika stargirl
«به ضرر دیگران رؤیاپردازی کردن خیلی جالبه! نه، جرأتشو نداری!»
yurika stargirl
باید برم و رو اولین درخت خودمو دار بزنم!»
کاربر ۱۹۸۸۱۲۸

حجم

۹٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

حجم

۹٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

قیمت:
رایگان