
بریدههایی از کتاب من می دانم تو کی هستی
۳٫۰
(۹)
آدمها میگویند ما میتوانیم در زندگی خود هرکسی که دلمان میخواهد باشیم.
این یک دروغ است.
حقیقت این است که ما میتوانیم همان کسی باشیم که باور داریم میتوانیم باشیم. این دو خیلی با هم فرق دارد.
سنجد
تنها گناه من فریبکاری در نوع رابطه است. همهٔ ما گاهی تظاهر میکنیم که چیزی یا کسی را دوست داریم که نداریم؛ هدیهای ناخواسته، مدل موی جدید یک دوست، و یک شوهر. ما بهگونهای تربیت شدهایم که در این کار خبره هستیم؛ طوری که حتی میتوانیم خودمان را هم فریب بدهیم. این کار بیشتر ناشی از تنبلی است و نه ناشی از نیرنگ؛ ما باید قبول کنیم وقتی عشق به پایان رسید، حتماً اقدامی کنیم. این روزها دغلبازی در رابطه بهصورت بیماری بومی فراگیری درآمده است.
اِلی
پنهان کردن حقیقت از خودمان شبیه بازیای است که با پنهان کردن آن از دیگران میکنیم؛ فقط مجموعه قواعد سختگیرانهتری دارد.
اِلی
کمکم دارم فکر میکنم که زندگی کموبیش مجموعهای از درهاست؛ ما هر روز مجبوریم انتخاب کنیم کدام در را باز کنیم، از کدامیک عبور کنیم و کدام درها را پشت سرمان ببندیم و آنها را تا ابد قفل نگه داریم.
اِلی
تو باید مدام مبارزه کنی، بهخصوص زمانی که فکر میکنی قرار است ببازی. آن موقع است که باید با زحمت و جدیت زیاد بجنگی.
Atefe Rajabi
فکر میکنم مهم است که این مطلب را به خاطر بسپارم. ما همیشه به این حالتی که درآمدهایم، نبودیم. روزگار همانطوری به رابطهها مدل تازهای میدهد که دریا به ماسهها شکل تازهای میبخشد؛ تپههای شنی عشق را از بین میبرد و کرانههایی از کینه میسازد.
اِلی
گاهی وقتها فقط کافی است یک نفر باورتان داشته باشد تا زندگیتان برای همیشه دگرگون شود و گاهی وقتها فقط کافی است یک نفر باورتان نداشته باشد تا زندگیتان تباه شود. آدمها گونهٔ بهشدت حساسی هستند.
اِلی
برخی میگویند که تقلید بیغلوغشترین شیوهٔ تعریف و تحسین است، ولی من حس نمیکنم تحسین شدهام، فقط حس میکنم هراسان شدهام.
اِلی
«ما دلال شرطبندی هستیم.»
یک کم دربارهاش فکر میکنم: «شرطبندی چطوری انجام میشود؟»
میخندد: «دختر جان، کار ما یک چیز دیگر است.»
«یعنی شما چی میفروشید؟»
او لحظهای فکر میکند و بعد به من لبخند میزند: «رؤیا.»
چیزی نمیفهمم.
اِلی
قانون شمارهٔ یک چی است؟»
خودم را مجبور میکنم سیبزمینی را قورت بدهم: «ما با سختکوشی کار میکنیم.»
«به خوردن ادامه بده. ایمی، چرا ما با سختکوشی کار میکنیم؟»
میترسم و حالم بد است ولی تکهٔ کوچکی از یک ناگت مرغ له شده را برمیدارم: «چون زندگی به ما هیچ بدهیای ندارد.»
اِلی
«درست است. قانون شمارهٔ دو؟»
«ما به آدمهای دیگر اعتماد نداریم.»
«درست است. چون هرچقدر هم که بقیهٔ آدمها تظاهر کنند که خوب و مهربان هستند، نمیشود به آنها اعتماد کرد. قانون شماره سه.»
«ما به همدیگر دروغ نمیگوییم.»
«تو امشب چند تا از این سه قانون را نقض کردی؟»
با منمن میگویم: «همهشان را.»
اِلی
آدمها میگویند ما میتوانیم در زندگی خود هرکسی که دلمان میخواهد باشیم.
این یک دروغ است.
حقیقت این است که ما میتوانیم همان کسی باشیم که باور داریم میتوانیم باشیم. این دو خیلی با هم فرق دارد.
اگر من باور داشته باشم که ایمی سینکلر هستم، پس هستم.
اگر من باور داشته باشم که بازیگرم، پس هستم.
اگر من باور داشته باشم که دوستم دارند، پس دارند.
باور را که نابود کنی، حقیقتی که زاده بود نیز نابود میشود.
اِلی
آدمها میگویند ما میتوانیم در زندگی خود هرکسی که دلمان میخواهد باشیم.
این یک دروغ است.
حقیقت این است که ما میتوانیم همان کسی باشیم که باور داریم میتوانیم باشیم. این دو خیلی با هم فرق دارد.
اگر من باور داشته باشم که ایمی سینکلر هستم، پس هستم.
اگر من باور داشته باشم که بازیگرم، پس هستم.
اگر من باور داشته باشم که دوستم دارند، پس دارند.
باور را که نابود کنی، حقیقتی که زاده بود نیز نابود میشود.
اِلی
فکر میکنم همهٔ ما همین کار را میکنیم. داستانهایی که در مورد زندگیهایمان برای همدیگر تعریف میکنیم مثل گوی برف هستند. ما حقایق مربوط به اتفاقهای رخ داده را در ذهنهایمان میتکانیم، سپس تا وقتی که ذرات بهصورت داستان مستقر شده و جا خوش کنند، منتظر میمانیم و به تماشا میایستیم. اگر از نحوهٔ ریزش ذرات خوشمان نیاید، به راحتی داستان را زیرورو میکنیم تا سرانجام ظاهرش همانطوری بشود که خودمان میخواهیم.
اِلی
حجم
۳۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۳۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
۲۸,۸۰۰۷۰%
تومان