بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نظریه ای درباره شغل های مزخرف | طاقچه
تصویر جلد کتاب نظریه ای درباره شغل های مزخرف

بریده‌هایی از کتاب نظریه ای درباره شغل های مزخرف

نویسنده:دیوید گریبر
امتیاز:
۳.۰از ۲۱ رأی
۳٫۰
(۲۱)
شده‌ایم تمدنی بر پایهٔ کار، آن‌هم نه «کار مولد»، بلکه کاری که فی‌نفسه هدف و معناست. به این باور رسیده‌ایم که آدم‌ها بی‌ارزش‌اند و لیاقت عشق و دلسوزی و کمک از سوی جامعه را ندارند مگر اینکه در شغلی که لذت چندانی از آن نمی‌برند بیشتر از حد دلخواهشان کار و تلاش کنند. انگار همه دسته‌جمعی به بردگی خود تن داده‌ایم. می‌دانیم که نیمی از وقتمان را مشغول فعالیت‌های کاملاً بی‌معنا و بعضاً ضدمولد هستیم (آن‌هم غالباً تحت سرپرستی فردی که از او خوشمان نمی‌آید)، اما اوج واکنش سیاسی‌مان این است که حرص و حسرت بخوریم که چرا بعضی‌ها گرفتار این دام نیستند. درنتیجه، احساساتی همچون نفرت و بیزاری و سوءظن به چسبی تبدیل شده‌اند که جامعه را پیوسته نگه می‌دارد.
ali73
«صنعت سکس این را نکته‌ای بدیهی جلوه می‌دهد که ارزشمندترین دارایی یک زن تن جوانش به‌عنوان کالایی جنسی است. همین است که باعث می‌شود بسیاری از زنان در ۱۸ تا ۲۵ سالگی بیشتر از باقی سال‌های عمرشان درآمد داشته باشند. در زندگی خودم هم واقعاً همین‌طور بوده است». نویسندهٔ این مطلب مؤلف و استاد دانشگاه موفقی است که در طول سال آن‌قدری درآمد ندارد که زمانی می‌توانست طی سه ماه رقصندگی برهنه به دست آورد.
Juror #8
تفاوت اصلی میان بخش دولتی و خصوصی در حجم کار بیهوده‌ای که تولید می‌کنند نهفته نیست. تفاوتشان حتی لزوماً در نوع کار بیهوده‌ای هم نیست که هرکدامشان تولید می‌کند. تفاوت اصلی این است که کار بیهوده در بخش خصوصی معمولاً تحت نظارت بسیار دقیق‌تری است.
ali73
جهنم جایی است که مجموعه‌ای از افراد بیشتر وقتشان را صرف کاری می‌کنند که از آن خوششان نمی‌آید و مهارت خاصی هم در آن ندارند. مثلاً به‌خاطر مهارتشان در کابینت‌سازی استخدام می‌شوند و بعد می‌بینند باید بیشتر وقتشان را به سرخ‌کردن ماهی بگذرانند. گذشته از این، کارشان ضرورتی هم ندارد، دست‌کم تعداد ماهی‌هایی که باید سرخ شوند خیلی کم است. اما به‌شدت حرص می‌خورند که بعضی از همکارانشان شاید وقت بیشتری به کابینت‌سازی بگذرانند و مجبور نباشند این‌همه ماهی سرخ کنند. دیری نمی‌گذرد که این حرص‌ها بدل می‌شود به پشته‌های بی‌پایانی از ماهی‌های بی‌فایده و سوخته یا نپخته که تمام ثمرهٔ کارشان است.
آرش
مثلاً دربارهٔ پرستارها و کارگران شهرداری و مکانیک‌ها هرچه می‌خواهید بگویید، اما قطعاً اگر ناگهان آب بشوند بروند توی زمین، فوراً فاجعه رخ خواهد داد. دنیا بدون معلم یا کارگر اسکله خیلی زود به مشکل می‌خورد و حتی بدون نویسندگان علمی‌تخیلی یا نوازندگان اسکا هم آن لطف کنونی را ندارد. اما نمی‌توان فهمید دنیا چه ضرری می‌کند اگر تمام مدیرعاملان اجراییِ سرمایه‌گذاری خصوصی، لابیگرها، پژوهشگران روابط عمومی، بیم‌سنج‌ها، بازاریاب‌های تلفنی، ناظمان جلسات دادگاه یا مشاوران حقوقی ناپدید شوند (۱) (خیلی‌ها حدس می‌زنند که شاید حتی دنیا بهتر هم بشود). اما، به‌جز چند استثنای مشهور (همچون پزشکان)، این قاعده به‌طرز شگفت‌انگیزی صادق است.
ali73
تعریف موقت: شغل مزخرف نوعی از اشتغال است که از بس بیهوده، غیرضروری و آسیب‌زاست که حتی فرد شاغل هم نمی‌تواند وجود آن را توجیه کند. بعضی شغل‌ها از بس بیهوده‌اند که اگر فرد شاغل غیبش بزند کسی حتی متوجه نمی‌شود. این اتفاق معمولاً در بخش دولتی رخ می‌دهد: کارمند اسپانیایی شش سال در محل کار غیبت می‌کند تا اسپینوزا بخواند. جوییش تایمز، ۲۶ فوریهٔ ۲۰۱۶ به گزارش رسانه‌های اسپانیا، کارمندی اسپانیایی که دست‌کم شش سال بدون کارکردن حقوق می‌گرفت از این مدت‌زمان استفاده کرد و متخصص مکتوبات باروخ اسپینوزا، فیلسوف یهودی، شد.
ali73
معمولاً یونیفرم‌ها را به تن افرادی (مثل کارکنان خشکشویی هتل) می‌کنند که مردم هیچ‌وقت نمی‌بینندشان. به‌نوعی با این یونیفرم می‌خواهند بگویند «تو الان باید خود را مقید به انضباط نظامی بدانی».
Juror #8
به‌راحتی می‌توانستیم جوامعی پر از فراغت داشته باشیم که، در آن، مدت‌زمان کار در هفته ۲۴ ساعت باشد. شاید حتی ۱۵ ساعت. اما، درعوض، بیشتر مردم جامعه محکوم به آن شده‌اند که بیشتر وقتشان را در محل کار بگذرانند و وظایفی را انجام دهند که حس می‌کنند هیچ تفاوتی در دنیا ایجاد نمی‌کند.
Juror #8
در اکثر صنایع، عرضه کاملاً از تقاضا پیشی گرفته، پس حالا خودِ تقاضا را تولید می‌کنند.
نارگیل
طبق استدلال معروف هری فرانکفورتِ فیلسوف (۲۰۰۵)، مزخرف‌گویی با دروغ‌گویی فرق دارد. تفاوتشان شبیه تفاوت میان قتل و قتل غیرعمد است. یکی فریب عمدی است و دیگری بی‌اعتنایی نسبت به حقیقت.
Juror #8
داستایفسکی، در ایامی که در اردوگاه زندانیان سیبری دوران تبعیدش را می‌گذراند، نظریه‌ای داد مبنی بر اینکه بدترین شکنجهٔ قابل‌تصور این است که فردی را وادار کنند کاری مشخصاً بیهوده را تا بی‌نهایت انجام دهد. به گفتهٔ او، باآنکه مجازات محکومان «اعمال شاقه» بود، اما درعمل کارشان اتفاقاً چندان سخت هم نبود. کار اکثر کشاورزان از آن سخت‌تر بود. اما کشاورزان، دست‌کم تا حدی، برای خودشان کار می‌کردند. در اردوگاه‌های زندانیان، «سختی» کار در گروِ همین بود که هیچ‌چیز از آن عاید کارگر نمی‌شد:
Juror #8
در بعضی کارخانه‌های آمریکا بسیاری از کارکنان خط تولید نمی‌دانند شرکتشان چه می‌سازد؛ البته در چنین مواردی همیشه معلوم می‌شود مالکان شرکت عمداً افرادی استخدام کرده‌اند که انگلیسی بلد نباشند. بااین‌حال چنین کارکنانی معمولاً تصور می‌کنند که کارشان مفید است، فقط نمی‌دانند چطور.
Juror #8
ارزش اجتماعی سنجهٔ عینی ندارد.
ali73
سؤالات زیادی در اینجا به ذهن می‌رسد. مثلاً چه باید گفت دربارهٔ جامعه‌ای که ظاهراً تقاضای به‌شدت کمی برای شاعر-نوازنده‌های مستعد دارد، اما انگار تقاضایش برای متخصصان حقوقی شرکت‌های تجاری سیری‌ناپذیر است؟ (پاسخ: وقتی بخش اعظم ثروت در اختیار یک درصد از جمعیت باشد، آنچه «بازار» می‌نامیم درواقع بازتاب چیزی است که از نظر آن‌ها سودمند یا مهم است، نه کسی دیگر).
me
چه به طراحی هوشمندانه اعتقاد داشته باشید و چه تکامل، انسان برای کار ساخته نشده، پس از نظر من عامل تمام این‌ها طمع است و قیمت گزاف مایحتاج نیز به آن دامن می‌زند.
نارگیل
شغل‌های مزخرف معمولاً درآمد بالا و شرایط کاری فوق‌العاده‌ای دارند.
آرش
«حس کارآمدی در بطن احساس بدوی خویشتن است، نه داراییِ یک خویشتنِ ازقبل‌تعریف‌شده. این احساس بدویِ کارآمدی همان چیزی است که در ادبیات روانکاوی به قادریت مطلق کودک مشهور است، حسی از کارآمدی که محدودیتش هنوز درک نشده است ... حس متقدم خویشتن ریشه در لذت تأثیرگذاری دارد که آن نیز به‌نوبهٔ خود با موفقیت در برابرسازی قصد و اثر مرتبط است».
Juror #8
چون چیزی به نام ارزش اجتماعی، مجزا از ارزش بازاریِ صرف، وجود دارد و هنوز کسی روش مناسبی برای سنجیدنش کشف نکرده، دیدگاه خود فرد شاغل دقیق‌ترین شاخص وضعیت را در اختیارمان می‌گذارد.
Juror #8
به قول سقراط، وقتی این اتفاق می‌افتد (یعنی تعریف خودمان به نتایجی می‌انجامد که احساس می‌کنیم غلط است)، دلیلش آن است که از تفکرات خودمان آگاه نیستیم (همین است که می‌گوید وظیفهٔ اصلی فیلسوف این است که چیزهایی به مردم بگوید که خودشان می‌دانند اما متوجه نیستند که می‌دانند. می‌توان گفت ما انسان‌شناس‌ها نیز همین کار را می‌کنیم).
ali73
کاری که با خود کرده‌ایم مشکل اساسی دارد؛ شده‌ایم تمدنی بر پایهٔ کار، آن‌هم نه «کار مولد»، بلکه کاری که فی‌نفسه هدف و معناست. به این باور رسیده‌ایم که آدم‌ها بی‌ارزش‌اند و لیاقت عشق و دلسوزی و کمک از سوی جامعه را ندارند مگر اینکه در شغلی که لذت چندانی از آن نمی‌برند بیشتر از حد دلخواهشان کار و تلاش کنند.
me
به نظرم اکثر افراد این را نیز می‌پذیرند که اگر تمام وکلای شرکت‌های تجاری، لابیگرهای بانکی یا مرشدان بازاریابی آب بشوند و بروند توی زمین، دنیا حداقل کمی تحمل‌پذیرتر خواهد شد.
نارگیل
موجودات می‌کوشند قدرت خود را بیشینه سازند، اما این قدرت هم از توانایی تأثیرگذاری بر دیگران حاصل می‌شود و هم توانایی تأثیرپذیری از آن‌ها. از منظر اسپینوزایی، داشتن شغلی که نه بر کسی تأثیر بگذاری و نه از کسی تأثیر بپذیری بدترین موقعیت شغلی ممکن است.
Juror #8
اظهارنظری نوعی از روفوس: «دوست داشتم بگویم بی‌ارزش‌ترین شغلم لاته درست‌کردن برای آدم‌های خیلی خاص و ویژه بود، اما حالا که فکرش را می‌کنم می‌فهمم که با آن کارم باعث می‌شده‌ام در طول روز کم نیاورند».
Juror #8
پروپاگاندا، که مشخصاً به قصد فریب غیرخودی‌ها انجام می‌شود، معمولاً هدف اصلی‌اش آرام‌کردن وجدان خود پروپاگاندیست‌هاست.
Juror #8
طی تحقیقاتم به چند فرد تحصیل‌کرده (سه نفر) برخورده‌ام که از بیهودگی گزینه‌های شغلی‌شان سرخورده شده بودند و واقعاً نظافتچی شدند تا حس کنند کار حلالی می‌کنند.
Juror #8
«هر اصلاح بازاری، هر پروژهٔ دولتی‌ای که هدفش کاهش تشریفات بیهودهٔ اداری و تقویت نیروهای بازار باشد، سرانجام تعداد کل مقررات و نظارت‌ها و مقدار کل کاغذبازی و تعداد کل بوروکرات‌های تحت استخدام دولت را افزایش می‌دهد».
Juror #8
واقعاً گفتن ندارد، اما ازآنجاکه همیشه بعضی خوانندگان متوجه منطق زیربنایی نمی‌شوند عرض می‌کنم: وقتی می‌گویم شغل‌های آشغال معمولاً مفید و مولد هستند منظور این نیست که همهٔ شغل‌های مفید و مولد آشغال هستند.
Juror #8
اخیراً پیمایشی نشان داد که ۸۰ درصد از کارکنان معتقدند مدیرشان بی‌فایده است و بدون او هم می‌توانند کارشان را به‌خوبی انجام دهند. ظاهراً این پیمایش مشخص نمی‌کند چه درصدی از مدیران با این حرف موافق‌اند، اما می‌توان تصور کرد که تعدادشان خیلی زیاد نیست.
Juror #8
استعفا که دادم، اولین حرف پدرم این بود که من احمق و بی‌فکرم که قید چنین حقوق خوبی را زده‌ام. اما بعدش سؤالی پرسید ‘به‌هرحال آن شغل چه خیری برای کسی داشت؟’».
Juror #8
گری کلاین، روانکاو دیگر، می‌نویسد «نوزاد وقتی حروف تعریف را درک می‌کند، می‌نشیند و سعی می‌کند راه برود، فرایندی را آغاز می‌کند که سرانجام به او این حس را می‌دهد که هسته و خاستگاه این دستاوردها درون خودش است. او وقتی حس کند ریشهٔ تغییر درون خودش است شمه‌ای از خودبودن را به دست می‌آورد، یعنی واحدی که، علاوه‌بر جسم، روان مستقلی هم دارد»
Juror #8

حجم

۶۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۶۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۲۲,۲۰۰
۷۰%
تومان