جملات زیبای کتاب در سرزمین | طاقچه
تصویر جلد کتاب در سرزمین

بریده‌هایی از کتاب در سرزمین

۲٫۸
(۳۳)
درب را بر روی زندگی گذشته‌ام بستم.
هدیهٔ دریا
بیرون از خانه و در جلو درب ورودی اصلی قدمی به عقب برداشتم و چرخیدم و درب را بر روی زندگی گذشته‌ام بستم.
Fatm Sh
در جلو درب ورودی اصلی قدمی به عقب برداشتم و چرخیدم و درب را بر روی زندگی گذشته‌ام بستم.
Shirin
پانزده دقیقه بعد داخل یک بن‌بست رفتیم که داخل آن یک ردیف خانه‌های بزرگ و نیمه ویران ویکتوریایی بود که از سه طرف با بلوک‌های مجتمع‌های نئوبروتالیست دهه ۱۹۶۰ احاطه شده بودند و به همان اندازه خانه‌های ویکتوریایی ویران بودند.
...
پانزده دقیقه بعد داخل یک بن‌بست رفتیم که داخل آن یک ردیف خانه‌های بزرگ و نیمه ویران ویکتوریایی بود که از سه طرف با بلوک‌های مجتمع‌های نئوبروتالیست دهه ۱۹۶۰ احاطه شده بودند و به همان اندازه خانه‌های ویکتوریایی ویران بودند.
...
در جلو درب ورودی اصلی قدمی به عقب برداشتم و چرخیدم و درب را بر روی زندگی گذشته‌ام بستم.
Shirin
در حقیقت اگر جای من بودید، دلتان می‌خواست کارگر اسباب‌کشی فراموش کند که بیاید و یا مشاور املاک کمی پیش از جابجایی قرارداد را گم کند و یا شرکت‌های آب و برق و گاز فراموش کنند که تغیرات لازم را ایجاد کنند. و دلتان می‌خواست که همسرتان ترکتان نمی‌کرد.
الهام حمیدی

حجم

۷٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

حجم

۷٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

قیمت:
رایگان