بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پستچی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پستچی

بریده‌هایی از کتاب پستچی

نویسنده:چیستا یثربی
انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۶۹ رأی
۳٫۷
(۶۹)
ماه اگر می‌خندید، شکل تو می‌شد!
مهدی تقوی
«قرار نیست به هرکس خوبی کنی پیش تو بماند یا برایت جبران کند. همین خوبی کردن، تو را خوشبخت می‌کند...»
حوریا
عشق اتفاقی است که دلت را بهاری می‌کند
maryam mirzaei
شما زن عاشق ندیدی نه؟ از هر سربازی خطرناک‌تره!»
Hanaw Amiri
«گاهی عشق سریع‌تر از گلوله می‌کشدت
مهدی تقوی
عاشق شدن سخت است. عاشق ماندن، سخت‌تر. آدم شاید در یک لحظه عاشق شود، ولی یک عمر طول می‌کشد که عشقش را از یاد ببرد، به‌خصوص عشق اول را.
sahar irani
مگر یک زن چقدر می‌تواند یا علی بگوید و هیچ‌کس جوابش را ندهد!
نور
«قرار نیست به هرکس خوبی کنی پیش تو بماند یا برایت جبران کند. همین خوبی کردن، تو را خوشبخت می‌کند...»
الف. میم
عاشق شدن سخت است. عاشق ماندن، سخت‌تر. آدم شاید در یک لحظه عاشق شود، ولی یک عمر طول می‌کشد که عشقش را از یاد ببرد، به‌خصوص عشق اول را
مهدی تقوی
جنگ بدترین فکر بشر است چیستا... از بچگی فکر می‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند باهم بجنگند و حالا می‌بینم بله. گاهی مجبورند... چون آن‌ها که دستور جنگ را می‌دهند زیر باران نیستند. میان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمی‌میرند. آن‌ها در خانه‌های گرمشان نشسته‌اند. سیگار می‌کشند و دستور می‌دهند..
حوریا
گر کسی برای کسی صبر کنه یعنی عشقش واقعیه، ولی اگر همه چیز رو با عجله بخواد به دست بیاره، یعنی هواوهوسه و زود می‌ره.»
Zahra
در آن روزگار هر شب می‌خوابیدی و بیدار می‌شدی چیزی را گم کرده بودی، آدمی را، عشقی را و خانه‌ای را
نور
می‌گویند آدم از یک‌جا که کم بیاورد، جای دیگر زیادی می‌گذارد
نور
وقتی عشق زندگی‌ات، باد می‌شود، طوفان می‌شود، رگبار می‌شود و بر سرنوشتت می‌بارد، دیگر انتظار همه چیز را داری، مگر نیامدنش را.
حوریا
همهٔ سرنوشت‌ها به تنت زیباست معشوق من!
هانی
ماه اگر می‌خندید، شکل تو می‌شد
maryam mirzaei
کم‌کم یادت می‌دهد یک قیچی برداری. گیسوانت را قیچی کنی، دوست داشتنت را قیچی کنی، تمام احساسات انسانی‌ات را قیچی کنی تا دیگر چیزی برای قیچی کردن آن‌ها باقی نماند و آن‌وقت دیگر شبیه خودت نیستی. شبیه هیچ‌چیز نیستی!
نور
یاد یک جملهٔ قدیمی افتادم که یک‌جا خوانده بودم «گاهی عشق سریع‌تر از گلوله می‌کشدت.»
حوریا
عاشق شدن سخت است. عاشق ماندن، سخت‌تر. آدم شاید در یک لحظه عاشق شود، ولی یک عمر طول می‌کشد که عشقش را از یاد ببرد، به‌خصوص عشق اول را.
حوریا
وقتی عاشق باشی، زمان گاهی قدر یک نگاه، کوتاه می‌شود و گاهی قدر ابدیت کش می‌آید.
حوریا
اما یک کاری بکن، با خودت آشتی کن با همهٔ دنیا بجنگ، اما با خودت نجنگ.»
حوریا
حسی به من می‌گفت دیگر دیدار در این دنیا ممکن نیست. هرچه را گم کنی، برای همیشه گم کرده‌ای!
الف. میم
هیچ جاده‌ای در زندگی بن‌بست نیست. اگر باور نمی‌کنی، چند قدم جلوتر برو. جادهٔ دیگری باز می‌شود. تا وقتی نشسته باشیم، همه‌جا بن‌بست است!
Hanaw Amiri
«زنده است. او همیشه زنده است. و هر صبح، با موهای روشنش آفتاب را بیدار می‌کند.
نور
بدون بارانی، کودکانه و نفس‌زنان رسیدم: «سلام، کجا بودی؟ یه قرنه!» گفت: «سه روزه!» گفتم: «تو سه روز، سهروردی رو کشتن!»
پرستو
کاش چیزهای بیشتری مرا به یاد تو می‌انداخت.
پرستو
دیگر می‌دانستم که دنیا جای کوچکی است. مثل یک انبار تاریک که آدم‌ها در آن هرگز همدیگر را پیدا نمی‌کنند. فقط به درودیوار دست می‌کشند و همان چیزی را پیدا می‌کنند که از قبل دیده و حس کرده بودند.
حوریا
از مادر در دنیا چیزی بهتر نیست، از مادر در دنیا چیزی آرامش‌بخش‌تر نیست. هروقت از هر جای دنیا ناامید می‌شدم، شانهٔ مادر سرپناهم بود. آغوش مادر گرما بود، آغوش مادر خورشید بود و جهان چقدر شب بود
حوریا
هیولایی به نام سانسور، که کم‌کم یادت می‌دهد یک قیچی برداری. گیسوانت را قیچی کنی، دوست داشتنت را قیچی کنی، تمام احساسات انسانی‌ات را قیچی کنی تا دیگر چیزی برای قیچی کردن آن‌ها باقی نماند و آن‌وقت دیگر شبیه خودت نیستی. شبیه هیچ‌چیز نیستی!
حوریا
سایهٔ لنگانی با یک کارتن دم در ظاهر شد. باهم چیزی گفتند و سپس سایه برگشت. آفتاب کورم کرد! آرام گفت: «بله، خانم یثربی! بلیت سفر دارین. خوش به حالتان!» پس اسمش علی بود! کف پستخانه بیهوش شدم! آخرین صدایی که شنیدم: «سرش! سرش نخوره به میز!» و به سمت من آمد... صدای علی بود. پیک الهی من! ...
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

حجم

۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان