بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دروغ‌‌ هایی بزرگ در شهری کوچک | طاقچه
تصویر جلد کتاب دروغ‌‌ هایی بزرگ در شهری کوچک

بریده‌هایی از کتاب دروغ‌‌ هایی بزرگ در شهری کوچک

ویراستار:شهین خاصی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۷ رأی
۳٫۳
(۷)
«باید با گذشته‌ت آشتی کنی، وگرنه هرگز نمی‌تونی به‌سمت آینده بری.»
یك رهگذر
«حس واقعاً مزخرفیه که بدونی هیچکی توی دنیا تا حالا دوستت نداشته. باعث می‌شه احساس کنی بی‌ارزشی.»
یك رهگذر
وقتی حرف از تلاش در میان است، من در رأس گروه قرار دارم، اما وقتی حرف از استعداد باشد، در «انتهای میانهٔ گروه» هستم.
یك رهگذر
گفتم: «مدام به اون فکر می‌کنم. نگرانشم. امیدوارم به یه نحوی آرامش پیدا کرده باشه.» الیور به من خیره شد، چشمان آبی زیبایش پشت عینکش بسیار جدی بودند؛ بسیار دردمند. پرسید: «مورگان چی؟» هاج‌وواج به او نگاه کردم. «مورگان چی؟» «تو چطوری داری آرامش پیدا می‌کنی؟» سرم را تکان دادم و گفتم: «اوضاعم خیلی خوب نیست. من...» به‌دنبال کلمهٔ مناسب گشتم. «من از کسی که بودم، خجالت می‌کشم.» «"بودم" یه کلمهٔ سرنوشت‌سازه، مورگان.»
یك رهگذر
وقتی پای عشق به میان می‌آمد، خیلی به خودم اعتماد نمی‌کردم. آیا اصلاً می‌دانستم عشق چیست؟
یك رهگذر
وجدان کاری داری. فکر کردم این زیباترین حرفی است که یک نفر تابه‌حال به من گفته است.
یك رهگذر
من عاشق اون تری‌ای بودم که می‌خواستم باشه. نه اون تری‌ای که واقعاً بود و اون هم عاشقم نبود. می‌گفت عاشقمه، اما اصلاً نمی‌دونست عاشق بودن یعنی چی.
یك رهگذر
«فقط می‌خواستم بدونی...» مکث کرد و به‌سمت من برگشت. «چیزی که امشب گفتی، اینکه هیچ‌وقت هیچ‌کی دوستت نداشته... فقط می‌خواستم بدونی که اشتباه می‌کنی.»
یك رهگذر

حجم

۳۹۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۳۹۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان