«یک شب که مهمانش بودم، نیمههای شب، از خواب بیدارم کرد. نگاهی به ساعتم انداختم. دیدم هنوز نیمه شب است. پرسیدم: چی شده؟
گفت: پاشو نماز بخون.
گفتم: چی کار کنم؟
گفت: نماز بخون.
با تعجب گفتم: هنوز که صبح نشده!
در حالی که سجادهاش را پهن میکرد، نگاهی زیر چشمی به من انداخت و گفت: مگه باید صبح بشه که نماز بخونی؟! حیف نیست این اوقات پُر فضیلت رو با خواب از دست بدی؟ پاشو نماز شب بخون!
من هم که انگار خجالت کشیده بودم، بلند شدم و گفتم: نماز شب میخونم از ترس محمود قربۀ الی الله!
چند دقیقه بعد، گفت: حاضر شو بریم.
پرسیدم: کجا؟
گفت: خب معلومه، حرم.
رفتیم حرم، زیارت و نماز صبح، بعد که برگشتیم، دوستان، حالم را پرسیدند. گفتم: این سید که دیشب نذاشت راحت بخوابیم.
گفتند: این، کار هر شبشه.»
S
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن
از هر چه نه عشق خود تهی دستم کن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن
S
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت، همچو صبا فتاده ام
کوچه به کوچه در به در، خانه به خانه کو به کو
می رود از فراق تو، خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو
مهر تو را دل حزین، بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار و مو به مو
در دل خویش طاهره، گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا، پرده به پرده تو به تو
S