
بریدههایی از کتاب نقال فیلم
۳٫۰
(۳)
و من میخواستم یک روزی زن متفاوتی بشوم.
دقیقاً نمیدانستم چی باید میشدم، فقط میدانستم باید فرق داشته باشم.
کاربر ۹۰۹۶۹۸۴
همانروزها بود که فهمیدم همهٔ آدمها دوست دارند داستان بشنوند. میخواهند حتا چند لحظه هم شده از واقعیت فرار کنند و در دنیای خیالی فیلمها، نمایشنامههای رادیویی و یا رمانها زندگی کنند. حتا میشد به آنها دروغ گفت، اما به شرطی که دروغها خوب روایت میشدند. بیخود نیست که آدمهای حاضرجواب اینقدر موفق هستند.
کیمیا
وقتی فیلم را تعریف میکردم (با حرکت سر و دستهایم، و با تغییر صدا)، به نظرم آمد انگار وجودم را دو پاره کردهام تا آدم دیگری بشوم، و در پوست شخصیتهای فیلم فرو بروم. آن شب من بنهور بودم، بنهور قهرمان. مسالا بودم، مسالای بدجنس. من دو زن جذامی بودم که مسیح شفاشان داد.
من خود مسیح بودم.
من فیلم را تعریف نمیکردم، آن را بازی میکردم. و حتا بیشتر از این حرفها: من فیلم را زندگی میکردم.
کیمیا
بعد از رفتن مادر، درست زمانیکه برادرم دچار لکنتزبان شد، موهای سر من هم همان موقع پر شد از شپشهای سفید. زنهای همسایه میگفتند این نوع شپشها سراغ آدمهای غصهدار میآیند. و چون غصه بهخاطر او بود، شروع کردم به خوردن شپشها، فقط به عشق مادرم.
عرفان
یک بار جایی جملهای خواندم (حتماً از یک نویسندهٔ معروف)، که معنای آن تقریباً این بود که جنس زندگی از جنس رؤیاهاست. و من میگویم که زندگی دقیقاً میتواند از جنس فیلمها باشد.
با روایت یک فیلم، انگار که آدم یک رؤیا را روایت میکند.
با روایت یک زندگی، انگار که آدم یک رؤیا و یا یک فیلم را روایت میکند.
عرفان
من بدون اینکه خودم در این مورد زیاد فکر کرده باشم، عملاً به موجودی تبدیل شده بودم که برای دیگران یک دنیای دروغین خلق میکرد.
عرفان
حجم
۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان