شما میخواهید دیگری را از حقیقتی که ممکن است در اینجا نسبت به آن شناخت و آگاهی یافتهاید آگاه گردانید خود شما باید تبدیل به آن حقیقت شده باشید.
هلیاهنرور
وقتی برج ایفل ساخته شد، خودش را زیباترین، شگفتانگیزترین و بلندترین پدیدهٔ عالم میدانست تا اینکه یک هواپیمای کوچک بالای آن به پرواز در آمد. شما فکر میکنید میتوانید با گوزن بدوید و با شیر غرش کنید. اما نمیتوانید چنین کنید مگر آنکه با «معشوق» یگانه شده باشید.
اینکه از من میپرسید «معشوق» کیست، سؤال خوبی نیست. توصیف چه فایده دارد؟ زیرا شما نمیتوانید «معشوق» را درک کنید و بشناسید مگر
هلیاهنرور
موقعی که بتوانید «او» را در هر جاندار، در هر برگ علف، در هر شخص که رنج و محنت میکشد، و در هر فرد ببینید.
پس دوستان، تنها چیزی که مهم است این است که آبی بدهید که بتواند تشنگی انسانها را فرو نشاند نه انسانهایی که در اینجا هستند، بلکه انسانهای کرهٔ زمین را. و آبی که میتواند تشنگی انسانها را فرونشاند، که میتواند دلهایشان را پاک و مغزهایشان را اصیل، شریف و نجیب گرداند، این است: یافتن «حقیقت»؛ و نیز استقرار آزادی در مغزهایشان و شادمانی و انبساط در قلبهایشان.
Eerdd، هلند، ۲ اوت ۱۹۲۷
نقل از: «چه کسی حقیقت را میآورد؟»
هلیاهنرور
من حتی از نفس اینکه کسی بگوید شاگرد تو هستم بیزارم. شاگرد آن ادراک و شعوری باش که حاصل یک ذهن و اندیشهٔ تکامل یافته و نیز عشقی عمیق و فراگیر است. شاگرد ادراک و آگاهی خویشتن خود باش!
هلیاهنرور