اگر در زندگیتان حسرت کمی داشته باشید، رویارویی با مرگ آسانتر است.
افسانه
«آنچه کامل شده، هر آنچه رسیده و پخته، خواهان مرگ است. آنچه نارس است میخواهد زندگی کند. هر آنچه در رنج است میخواهد زنده بماند تا شاید رسیده و شادان و دلخواه شود ـ دلخواه هرچه فراتر رود، برتر و درخشانتر شود.»
افسانه
«آنچه راجع به مرگ بیش از همه وحشتناک است، از دست دادن آینده نیست بلکه از دست دادن گذشته است. درواقع فراموشی نوعی مرگ است که همواره در زندگی وجود دارد.»
افسانه
«فراموشی نوعی مرگ است که همواره در زندگی وجود دارد.»
افسانه
آدم تنها زمانی واقعاً میمیرد که هیچ انسان زندهای نتواند چهرهاش را بهخاطر آورد. برای من و مریلین این بدان معناست که تا زمانی که کوچکترین نوهمان زندگی میکند، ما همچنان زندهایم.
افسانه
«فکر خودکشی تسلی بزرگی است: انسان به وسیلهٔ آن شب تار را پشت سر میگذارد.»
افسانه
آدم نهتنها برای خود، بلکه برای دیگران است که زنده میماند.
افسانه
«برای هر فصل زمانی وجود دارد... زمانی برای تولد و زمانی برای مرگ.»
افسانه
هر چقدر زندگی کمتر، اضطراب مرگ بیشتر.
افسانه
ضربههای دوران کودکی، حتی مربوط به دورههای قبل از گفتار، عوارضی روی آسایش، راحتی، عزت نفس دوران بزرگسالی بر جای میگذارد که غالباً غیرقابلجبران است، حتی تا مراحل پایانی زندگی ادامه دارد.
افسانه