و مادرم آن زمان چنان آکنده از هراس بود
که ما هردو را توأمان زاد، مرا و هراس را
AmirHossein
روانپریشی گریزگاه است: گریزی نه از «تندرستی»، که از «ناممکن» ی که باتای از آن سخن میگوید («روانپریشی درک هراسناک حد اعلای یک ناممکن است»)؛ اما این گریزگاه تنها چارهای است که مجال نوشتن (و خواندن) میدهد.
AmirHossein
با «دربینبودگی» است که شهوت پدید میآید: دربینبودگی درخششِ پوست در میان دو تکه لباس (شلوار و بلوز)، بین دو لبه (پیراهن یقهباز، دستکش و آستین)؛ همین بارقه است که میفریبد و اغوا میکند؛ یا: به نمایش گذاشتن یک پیدای ناپیدا.
AmirHossein
حال، هیچ خوانشی باکره نیست ــ هرگز نبوده است ــ خواندن روسپیگری است؛ اما بکارت مدام متن را چهکسی میتواند منکر شود؟
AmirHossein
«روانپریشی درک هراسناک حد اعلای یک ناممکن است»
AmirHossein
با یار خود سر کردن و باز به چیز دیگر اندیشیدن: اینگونه است که من بهترین اندیشههای خود را مییابم، آنچه را که برای کارم احتیاج دارم به بهترین صورت ابداع میکنم.
AmirHossein