بریدههایی از کتاب راز سایه: توان سرزندگی با تعبیری نو از داستان زندگی
نویسنده:دبی فورد
مترجم:فرناز فرود
ویراستار:ریحانه فرهنگی
انتشارات:انتشارات کلک آزادگان
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۸ رأی
۴٫۷
(۱۸)
من و شما جوینده هستیم و مسیری که میپیماییم، تجربۀ انسان بودن است. ما انتخاب کردهایم که انسان باشیم و در این سفر باید بیاموزیم، رشد کنیم و خود را دریابیم. تجربۀ انسان بودن، ما را به گذر از داستانهایمان، هویتهای دروغینی که به خود دادهایم و قلمروی عواطف و احساسات فرامیخواند تا ساز و کار انسان بودن را به گونهای عمیق درک کنیم.
esrafil aslani
داستانهای ما شامل مجموعهای از عواطف، باورها و نتیجهگیریهایی هستند که در طول زندگی جمعآوری و با خود حمل کردهایم. داستانهای ما سنگین هستند، زیرا درون منیت ما سکنی دارند و منیت تقریباً همیشه جدیست. منیت به ندرت سرشار از روشنی، مهر و بازیگوشی کودکانه بوده و بیشتر بر جنبههای منفی متمرکز است. همۀ داستان ما بر مبنای اگرها و شایدها و بایدها استوار است. داستان ما پر از درد و رنجها، از دست دادنها و تأسفهاست و فقط لایۀ نازکی از امید، آرزو و رؤیا روی آنها را پوشانده است. نمایشنامۀ ما در یاد گذشته و تخیلات آینده اقامت دارد. هر فکر منفیای در مورد گذشته که به ذهن ما وارد میشود، در داستانمان سکنی دارد و همین طور تمامی احساسات شکست و ناامیدی و تخیلات ما در بارۀ «روزی که این اتفاق نیفتد.» یا «وقتی که سرانجام به هدفم برسم.» نیز در داستانمان مستقر است. داستان ما به ندرت در لحظۀ حال - زمانی که ما فقط با آنچه که هست، هستیم - خود را نشان میدهد. داستان ما همچون سایه همه جا ما را تعقیب و حقیقت وجودمان را پنهان میکند. داستان ما هیچگاه دور از چشم ما نیست، اما فقط هنگامی قابل مشاهده است که در روشنایی بررسی شود.
Nesa Kh osh
اندیشه
یکایک جنبههای من و زندگیام
بخش مهمی از ترکیب وجودم هستند
و این امکان را به من میدهند
که هدف الهیام را تحقق بخشم.
sarah fazl
«داستان شما» به هیچ رو حقیقت وجودتان را تعریف نمیکند. داستانتان بخش کوچکی از شماست که شما را در الگوهای تکراری اسیر میکند و مقدار عشق، آرامش درونی و موفقیتی را که میتوانید دریافت کنید محدود مینماید. برای آن که بتوانید خود کاملتان را ببینید و شکوه حقیقیتان را مشاهده کنید، باید از داستانتان قدم به بیرون گذارید
7433sa
تمامی درد و رنجهای ما هدفی دارد! آنها ما را آموزش میدهند، راهنمایی میکنند و خرد لازم برای اهدای هدیۀمان به جهان را به ما میبخشند. بیشتر ما ناراحتیها و زخمهایمان را بهانه میکنیم تا خودمان را تنبیه کنیم و اسیر و حقیر نگه داریم. اما هنگامی که رنجها و نومیدیهایمان بررسی شوند و به عنوان ابزار آموزش ما به کار روند، درسهای مقدس زندگی را که تنها راه آموختنش همین بوده است، به ما یاد میدهند.
Nesa Kh osh
اگر در زندگی به خواستههای خود نمیرسیم، شاید به این دلیل باشد که بیشتر از «خوشبخت بودن» به «مظلوم بودن» متعهد هستیم
mary.sa
وقتی اصالت و شرافتم را درمییابم،
معجزه رخ میدهد.
معصومه نساجیان
این کتاب همچون استاد راهنما شما را به خانه - به جایی که در اعماق وجودتان میدانید جای اصلی شماست - بازمیگرداند.
elan
برای آن که آزاد باشم و بتوانم آن زن خاص و منحصر به فردی که هستم باشم، باید بیکرانگی الهی خود را در کنار ناچیزی انسان بودنم بپذیرم. باید این واقعیت را بپذیرم که من همه چیز و هیچ چیز هستم.
mghf
هر چه در جهان درونی احساس عدم توازن بیشتری کنیم، در جهان بیرونی بیشتر مانع برآورده شدن آرزوهای خود میشویم. وقتی از خودمان ناراضی هستیم، افراد و رویدادهایی را به سوی خود جلب میکنیم که نشانگر احساس ما نسبت به خودمان هستند. به یاد داشته باشید: جهان بیرون شما بازتاب جهان درونتان است. خلاف این مطلب نیز درست است: هنگامی که در درون متوازن هستیم، احساس میکنیم ارزش دریافت همۀ خواستههای خود را داریم. هر اندازه موارد نادرست و تسویهنشده در داستانهایمان داشته باشیم، به همان اندازه در اختیار همهمۀ جعبۀ سایۀ خود هستیم. تا وقتی اصالت و شرافت نداشته باشیم، خود را شایستۀ والاترین زندگی مورد نظرمان نمیدانیم.
Tahan
دیدن این که ویژگیهای مثبت شما چه نقشی در ترکیب بیهمتایتان دارند، نسبتاً ساده است. به راحتی میتوانید ببینید که چگونه استعدادها، عادات طبیعی و رؤیاهای کودکی شما در زندگیتان مفید بودهاند و شما را به آن کسی که هستید، رساندهاند. اما رویدادهای رنجآور زندگی - تجاربی که شما را زخمی کردهاند - نیز به همان اندازه در ترکیبتان مهم هستند و به شما کمک میکنند همۀ آنچه که میتوانید، بشوید. هر احساس ناامنی، ترس، ماجرای دردناک، وسواس، رابطۀ از هم پاشیده و رویداد خجالتآوری حاوی نکاتیست که شما را به سوی باشکوهترین جنبۀ وجودتان به پیش میراند. آنها را با هم مخلوط کنید تا به آن هدیۀ بینظیری که هستید، برسید. اگر تمامی عناصر ترکیب خود را بپذیرید، آن کسی را شکل میدهید که آرزوی روح شماست.
کاربر ۲۰۹۸۰۷۱
«داستان شما» به هیچ رو حقیقت وجودتان را تعریف نمیکند. داستانتان بخش کوچکی از شماست که شما را در الگوهای تکراری اسیر میکند و مقدار عشق، آرامش درونی و موفقیتی را که میتوانید دریافت کنید محدود مینماید. برای آن که بتوانید خود کاملتان را ببینید و شکوه حقیقیتان را مشاهده کنید، باید از داستانتان قدم به بیرون گذارید. خارج شدن از داستانمان به ما این امکان را میدهد که دیوارهای بلندی را که پیرامون قلبمان کشیدهایم، فروبریزیم. برای آن که بتوانیم خارج از داستان خود زندگی کنیم، باید زخمهایمان را التیام ببخشیم و با گذشتۀمان به صلح برسیم. باید از درد پرده برداریم و کاستیها و نقطهضعفهایی را که با انسان بودن همراه هستند، بپذیریم. تا با آن کسی که هستیم و علت بودنمان در اینجا آشتی نکنیم و تا درسهای شگفتآوری را که زندگی به ما یاد میدهد درک نکنیم، درون حقارت نمایشنامۀ شخصی خود گرفتار خواهیم بود.
کاربر ۳۰۶۷۳۶۷
در حالی که دست و پا میزدم تا در احساس خلأی درونم معنایی بیابم، به این نتیجه رسیدم که موفقیت، تنها راه رهایی من است. در سیزدهسالگی شروع به کار کردم و در نوزدهسالگی صاحب اولین مغازۀ خردهفروشیام شدم.
mghf
میکوشیدم لباسهای شیک و آخرین مدل بپوشم تا شاید احساس کنم که عوضی نیستم. از نظر بیرونی همه چیز حاکی از موفقیت من بود: اتومبیل «درست»، لباسهای «درست» و از نظر خودم دوستان «درستی» داشتم. سرانجام موفق شده بودم که در زمرۀ افراد خاص قرار بگیرم. اما با وجود همۀ این موفقیتها و دوستان باز هم به شدت احساس گمگشتگی و تنهایی میکردم. با وجود همۀ دستاوردهایم در دنیای بیرون، ظاهراً باز هم نمیتوانستم از این صدای درونی که به من میگفت: «هیچی نخواهی شد و زندگیات بیارزش است!» فرار کنم. در خلوت شبها احساس بیچارگی بر من غلبه میکرد. احساس میکردم ناقص، کوچک، بیاهمیت و به گونهای دردناک تنها هستم.
mghf
فکر میکردم که اگر به اندازۀ کافی سرگرم باشم، به اندازۀ کافی شیرینی بخورم، به اندازۀ کافی مواد مقوی به بدنم برسانم یا اتومبیل و لباس کافی جمع کنم، میتوانم بر احساس بیچارگی و یأسی که ظاهراً درست پس از هر لحظه احساس شادی پدید میآمد، غلبه نمایم. اما هیچ کدام اینها فایدهای نداشت. نواری که در سرم پخش میشد، مرتب با صدای بلندتری کاستیهایم را به من گوشزد میکرد و بر محدودیتهای خودساختهام تأکید میورزید. آن صدا پیوسته مرا بازخواست میکرد و میگفت که شایستۀ عشق نیستم و همیشه تنها خواهم ماند.
mghf
یکی از راهنمایان معنوی من روزی داستانی را برایم تعریف کرد. از فردی میخواهند که بر تکه کاغذی بنویسد: «من فقط خاک و خاکستر هستم.» و آن کاغذ را همیشه همراه داشته باشد و بر آن تعمق کند. سپس از او میخواهند که بر کاغذ دیگری بنویسد: «تمامی کیهان فقط برای من آفریده شد.» و آن را در جیب دیگرش بگذارد. هنگامی که رهرو بتواند به این دو واقعیت در کنار هم واقف باشد، متوجه میشود که هر دو حقیقت دارند.
mghf
اگر از جایگاه عظمت به زندگی بنگریم، میبینیم که غباری بیش نیستیم. تا هنگامی که هیچ بودن و ناچیز بودن مطلق خود را نپذیریم، تا ابد در پی تجربۀ کسی بودن خواهیم دوید. اما همین که به این واقعیت تسلیم شویم که ما در عین حال همه چیز و هیچ چیز هستیم، همین که هم داستان و هم فراسوی داستان، هم سایه و هم نور را بپذیریم، انسان کامل و یکپارچهای میشویم. آنگاه خودمان را به دنیایی فراتر از آنچه میشناسیم، میگشاییم و این حقیقت باشکوه را تجربه میکنیم که در تمامیت هستی جایی داریم و بخش مهمی از آن هستیم. آن هنگام میتوانیم از این درک به شگفت آییم که کل هستی فقط برای ما آفریده شده است. آنگاه عظمت ذات حقیقی خود را درک خواهیم کرد.
mghf
این بازی، قابل بردن نیست. این یک دام است، هزارتوییست که راه خروجی ندارد.
ما روز و شب کار میکنیم و میکوشیم تا بهرهبرداری کنیم، نقشه بکشیم و راههایی بیابیم تا در بازی «اگر فقط» برنده شویم. این بازی در تار و پود داستانمان تنیده شده است. این بازی به راه افتاده است تا ما را مشغول و گرفتار نگه دارد و نقطۀ مرجعی برای ایجاد هویت منفرد به ما بدهد. اگر حاضر به نگاه کردن باشیم، میبینیم این بازی فقط یک دام است که حقیقت را پنهان کرده و ذات حقیقی را پوشانده است. برای پایان دادن به این تقلا باید درک کنیم که بیشتر باورهای ما در بارۀ خودمان، داستان است.
mghf
برای آن که بتوانیم خارج از داستان خود زندگی کنیم، باید زخمهایمان را التیام ببخشیم و با گذشتۀمان به صلح برسیم. باید از درد پرده برداریم و کاستیها و نقطهضعفهایی را که با انسان بودن همراه هستند، بپذیریم. تا با آن کسی که هستیم و علت بودنمان در اینجا آشتی نکنیم و تا درسهای شگفتآوری را که زندگی به ما یاد میدهد درک نکنیم، درون حقارت نمایشنامۀ شخصی خود گرفتار خواهیم بود.
mghf
یکم، ما در تلاش برای آن که کسی شویم، داستان زندگی خود را خلق میکنیم.
دوم، داستانمان هدف منحصر به فرد ما در زندگی و راه رسیدن به آن را در خود دارد.
سوم، راز بسیار مهمی در سایۀ داستان ما پنهان است. همین که این راز آشکار شد، از شکوه انسانیت خود شگفتزده میشویم.
کاربر ۲۶۰۹۷۳۰
برای آشتی با داستان خود لازم است همۀ چیزهایی را که در گذشته برایمان دردناک بوده است تشخیص دهیم، درک کنیم و بپذیریم.
معصومه نساجیان
زخمهای عاطفیمان نمیگذارند به خارج از داستان خود برویم، زیرا درد مانند دیواری نامریی ما را درون داستان حفظ میکند.
معصومه نساجیان
هر وقت آماده هستید، چشمانتان را ببندید و پنج نفس عمیق و آرام بکشید. تنفستان را برای آرام کردن بدن و ذهن خود به کار بگیرید. پرسشها را یکی یکی بخوانید. سپس چشمان خود را ببندید و بگذارید از اعماق وجودتان پاسخی بیرون بیاید. پس از دریافت پاسخ هر پرسش، چشمانتان را باز و پاسخ را در دفتر خود یادداشت کنید و سپس به پرسش بعدی بپردازید.
معصومه نساجیان
بیشتر ما همچنان به زیر پا گذاشتن خودمان ادامه میدهیم و گمان میکنیم با شرکت در یک دورۀ دیگر، خواندن یک کتاب دیگر یا داشتن افکار پرنشاط میتوانیم سرکوب خودمان را ندیده بگیریم و کاری در این باره انجام ندهیم. تا وقتی یاد نگیریم که خودمان را زیر پا نگذاریم و بیارزش نشماریم، کتابهای خودیاری، مراقبۀ هرروزه یا مرید شدن کمکی به ما نمیکند.
MAHDI
یکم، ما در تلاش برای آن که کسی شویم، داستان زندگی خود را خلق میکنیم.
دوم، داستانمان هدف منحصر به فرد ما در زندگی و راه رسیدن به آن را در خود دارد.
سوم، راز بسیار مهمی در سایۀ داستان ما پنهان است. همین که این راز آشکار شد، از شکوه انسانیت خود شگفتزده میشویم.
کاربر ۷۰۹۰۱۷۹
حجم
۱۲۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان