بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب میرامار | طاقچه
تصویر جلد کتاب میرامار

بریده‌هایی از کتاب میرامار

نویسنده:نجیب محفوظ
امتیاز:
۳.۷از ۱۸ رأی
۳٫۷
(۱۸)
حکیمی قدیمی می‌گوید ما گاهی دروغ می‌گوییم تا دیگران را قانع کنیم که آدم‌های صادقی هستیم.
محمود
در حالی‌که دو خواسته از خدا داشتم: اینکه بر من منت گذارد تا مشکل ایمانم را حل کنم و
کاربر ۱۱۰۵۲۳۳
چطور به خدا ایمان نداشته باشم، وقتی در آتش دوزخش دارم می‌سوزم؟!
ندا آزادی
«الرحمن * علم القرآن * خلق‌الانسان * علمه‌البیان، الشمس و القمر بحسبان * و النجم و الشجر یسجدان * و السماء رفعها و وضع المیزان» و شروع کردم به خواندن سوره الرحمن عزیزی که از دوران الازهر همدم جانم بود. در کاناپه بزرگ فرو رفته و پاهایم را روی تخت انداخته بودم. باران تندی می‌بارید و صدای آن روی پلکان فلزی نورگیر غوغا می‌کرد. «کل من علیها فان. و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» . سر و صداهای بیرون، سکوت پانسیون را می‌شکست. سرم را از روی کتاب برداشتم و گوش دادم. مهمان یا مسافر جدید؟ این لحن گرم خوشامدگویی ماریانا، جز به دوستی قدیمی نمی‌تواند باشد. و باز صدای خنده. و بعد لحنی بم از صدایی تو گلویی واضح شد. چه کسی آمده است؟
زیـنـب🍃🌸
بله، تو به خاطرم می‌آوری، و من هستی گم‌شده‌ام را باز می‌یابم.
Pariya
به من گوش کن، همین‌طور که می‌بینی ‌من پیرمرد واقعا افتاده‌ای هستم و در جریان زندگی سه چهار بار در ورطه شکست افتاده‌ و هر بار آرزوی مرگ کرده‌ام و قلبم نهیبم زده که «همه‌چیز تمام شده» و حالا تو مرا در سن و سالی می‌بینی که کمتر کسی خود را تا اینجایش کشیده، از شکسته‌های یاس چیزی جز خاطراتی بدون طعم و رایحه و معنا باقی نمی‌ماند، انگاری که تجربه‌ شخص دیگری بوده اند!
up
اواخر پاییز بود، اما هوای اسکندریه بر مدار خودش بود. و برکات آسمانی در پرتو نور صبحگاهی و گرم بر ما می‌نشست و میدان «رمل» در زیر اشعه آفتاب نازل شده از آسمان آبی، شادمانی می‌کرد.
سپیده
روزگاری دراز را، سرشار از حادثه و اندیشه سپری کردیم و بارها سعی کردیم که آنها را در دفتری یادداشت کنیم
Pariya
چطور به خدا ایمان نداشته باشم، وقتی در آتش دوزخش دارم می‌سوزم؟
Pariya
من طبق عادت در مقابل غریبه‌ها نوعی درون‌گرایی دارم. همیشه می‌گویم که آنها خواهند گفت... آنها فکر خواهند کرد. با این شیوه برخورد همواره فرصت‌های زیادی از زندگی‌ام را هدر داده‌ام.
fatemeh
- دنیا تغییر کرده، این‌طور نیست؟ - دنیا تغییر کرده، اما همه تغییر نکرده‌اند.
س.م.م
از پانسیون که بیرون زدم، چهره دیگر اسکندریه به استقبالم آمد، گویی خشمش را فرو خورده و به روزهای وقارش بازگشته بود، با رویی گشاده شعاع خیس و طلایی آفتابش را پیشواز کردم، به امواج دریا که در پی هم آزادانه می‌غلتیدند نگاه کردم، پاره ابرها گویی ارواح سرگردان را در آسمان نقاشی می‌کردند. و بعد در کافه تریا نشستم تا شیرقهوه‌ای بخورم،
سپیده
آبی دریا به کبودی می‌زند، خشمش با همیشه متفاوت است. خشمش را فرو می‌خورد.
سپیده
آبی دریا به کبودی می‌زند، خشمش با همیشه متفاوت است. خشمش را فرو می‌خورد. امواجش در فضایی خفه متلاطم‌اند. و با خشمی ابدی که روزنی برای نَفس‌کشی باز نمی‌گذارد، می‌خروشد.
masoooumeh
گفتم: زندگی حقیقی فی‌نفسه لذت‌بخش نیست، تنها برای آدم‌های باکفایت شایسته است...
masoooumeh
- پس تو اعتقادی به بهشت و دوزخ نداری؟ - بهشت آنجاست که انسان با کرامت و امنیت از زندگی لذت ببرد و دوزخ عکس این وضعیت است...
masoooumeh
دیگر اینکه به مرضی گرفتار نشوم که خانه‌نشین و نیازمند دیگرانم سازد.
کاربر ۱۱۰۵۲۳۳
چطور به خدا ایمان نداشته باشم، وقتی در آتش دوزخش دارم می‌سوزم
نیتا
این سعادت بزرگی است که به چیزی وابسته نباشی. نه وابسته طبقه نه وطن و نه شرعیات. از دین چیزی نمی‌فهمم مگر اینکه خداوند غفور و رحیم است.
نیتا
مثل کسی که به هم‌رایی طرف مقابل اطمینان داشته باشد، گفتم: اما اصلاحاتی شده که نمی‌توانیم منکرش شویم! آرواره‌هایش حرکت عجیبی کردند و گفت: - دست آدم‌هایی افتاده که هنوز به خودآگاهی نرسیده‌اند... و مثل ما زیر ظاهر خود پنهان شده‌اند...
محمود
مجبوریم هر وقت همدیگر را ملاقات می‌کنیم، از بدبختی و بیچارگی حرف بزنیم. - یاس آدم را به‌سوی تهور می‌کشاند، چون انسان مریض بیماری را با بیماری، مداوا می‌کند!
محمود
ماریانا تو شاهد زنده‌ای هستی -‌از عهد اولین پاشا تا امروز- و تاییدی بر اینکه تاریخ توهّم نیست.
مژگان
این سعادت بزرگی است که به چیزی وابسته نباشی. نه وابسته طبقه نه وطن و نه شرعیات.
مژگان
غم و نه شادی هیچ‌کدام دوام نمی‌آورند و بر عهده هر کسی است تا راه خود را پیدا کند، حتی اگر سرنوشت او را به‌سوی راهی بسته کشاند، باید قدرت داشته باشد، مسیرش را عوض کند.
مژگان
ماریانا تو شاهد زنده‌ای هستی -‌از عهد اولین پاشا تا امروز- و تاییدی بر اینکه تاریخ توهّم نیست.
fatemeh
منظورم وزش باد و طوفان و این‌جور کارهاست. به‌نوبه خودم از او پرسیدم: - فکر می‌کنی طوفان بیش از فاجعه بمب هیروشیما مردم را نفله کرده باشد؟ با عصبانیت دست‌هایش را تکان داد و گفت: - شعارهای کمونیست‌ها را تکرار کن، روباه پیر! بزرگ‌ترین اشتباه در حق بشریت زمانی اتفاق افتاد که امریکا وقتی تنها کشور دارای بمب اتم بود، در استفاده از آن به‌عنوان قدرت برتر و استیلا بر جهان تردید کرد!
fatemeh
بعد در کافه تریا نشستم تا شیرقهوه‌ای بخورم، نشستنی به یاد روزگاران قدیم که با غربالی پاشا و شیخ جاویش و مادام لبراسکای فرنگی در کافه‌ها قرار می‌گذاشتیم.
fatemeh
هر کس قدرت داشته باشد مالک همه‌چیز است، حتی اگر مقابل مردم شعار عدالت و سوسیالیسم بدهد،
Mary gholami
تنهایی، نکبتی است که انسان نباید به آن مبتلا شود،
Mary gholami
خیلی رقت‌انگیز است که فکر کنیم برای این به دنیا آمده‌ایم تا بچه پس بیاندازیم.
س.م.م

حجم

۱۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان