در هرحال بیعدالتی وجود دارد. فقط یک پسر خوب از یک پدرومادر خوب یا یک پسر شرور از یک پدرومادر شرور میتواند نیاز عدالت را برآورده کند.
علی
استهزا به هیچکس و هیچچیز رحم نمیکند؛ هم حماقتِ غاصبانِ قدرت را به ریشخند میگیرد و هم قهرمانپرستیِ قربانیانشان را.
علی
دلقکی که میداند دلقک است، واقعا دلقک نیست؛ او فقط تظاهر میکند که دلقک است. دلقک واقعی هویت خود را به رسمیت نمیشناسد؛ او از دیگران دلقک میسازد.
علی
موضوع خرس و پوستش چیز خندهداری است. او همیشه در پوستش نیست. ببینید، گاهی پوست خرس یکجاست، خود خرس جای دیگر.
M.M. SAFI
اگر تقدیری در کار باشد و بخواهد که من آن بیچاره را نجات بدهم، کمکش میکنم، اما به نظر نمیآید که اینطور باشد. برعکس، مثل اینکه اراده تقدیر بر این است که او غرق بشود و من که هستم که بخواهم در اراده تقدیر دخالت بیجا بکنم. البته داریم فرض میکنیم که تقدیری وجود دارد و در اینحال من شرط میبندم که وجود دارد.
علی
بیسوادها باید دیکته کنند.
شبهنگام برای کمک فریاد نزنید؛ ممکن است همسایهها را بیدار کنید.
دارزدن عروسکهای خیمهشببازی آسان است. طنابها از قبل آمادهاند.
اسم اعظم دست به کار شو؛ میخواهم بگریزم.
به جای تابلوی «ورود ممنوع» ، تابلوی «خروج ممنوع» را پیشنهاد میکنم.
علی
بابی: میفهمم. تو میخواهی یک بنای یادبود برای خفّت و تنزل مقام خودت بسازی...
واتسلاو: در مقابلش زانو بزن.
بابی: که از ضعفْ فضیلت بهوجود بیاوری...
واتسلاو: برایش دعا کن.
بابی: که در احساس ِ حقارتْ زیبایی پیدا کنی...
☆Nostalgia☆