من هرگز از تو نخواسته بودم که مرا به وجود بیاوری و این چه نوع زندگی بود که به من دادی؟ من این زندگی را نمیخواهم. من این زندگی را به تو پس میدهم.
لنا
در هر خانوادهای، یک نفر مکافات اعمال زشت دیگران را باید بدهد...
لنا
قانون توجهی به علت جرم ندارد.
لنا
ترس و وحشت پیش از مرگ، از خودِ مرگ کریهتر است.
لنا
چهکار میخواهید بکنند؟ یک جوان هنرمند بیچیز، یک دختر فقیر، ازدواج خیلی خرج دارد، چهکار میخواهید بکنند؟
لنا
این ثابت میکند که چقدر لازم است، آدم در قضاوتش راجعبه دیگران دقت کند،
لنا
امان از این قوانین و مقررات! من اغلب فکر میکنم که با استفاده از همین قوانین و مقررات است که آدم بزرگترین جنایتها را میتواند در دنیا انجام بدهد.
لنا
نهتنها آنچه ما از پدر و مادرمان ارث بردهایم، بلکه تمام افکار و عقاید منسوخ هم حاکم بر ماست.
لنا
اینجا آدم را طوری بارمیآورند که خیال میکند، کارکردن مجازات و تنبیه گناهانی است که مرتکب شده است و زندگی یک چیز بیمعنی و بیدلیل است که هرچه زودتر به پایان برسد بهتر است.
لنا
نفسکشیدن، مایهٔ خوشبختی است.
لنا