بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ثروتمند در روسیه | طاقچه
تصویر جلد کتاب ثروتمند در روسیه

بریده‌هایی از کتاب ثروتمند در روسیه

۴٫۳
(۶)
شاید یک طبقه‌ی کامل هم در تصرف پناهنده‌های هم... باز‌ انگلیسی باشد که سبک سیاق زندگی در کمبریج را دنبال می‌کنند.
ماراتن
. مشتاقانه سه شب آتی در اینجا را تصور کرد، که در میان دستفروش‌های آلمان شرقی و مجارستان، محو جمال این خواننده‌ی لاغراندام خواهد بود. با این که حرکات او خشک و لبخندش انعطاف ناپذیر بود، اما[ ... ]‌های لرز‌انش مثل سوفله به نظر می‌آمدند.
ماراتن
«خب کافی‌ست پوسته‌ی یک موجود معصوم را بشکافی تا از زیرش یک عشوه‌گر قهار بزند بیرون.»
ماراتن
وقتی ده دقیقه پیش از شروع کنسرت آثار شوستاکویچ به هتل رفتند، در حالی که کیت در دستشویی مشغول فین کردن بود (چه طور می‌شود زنی به لاغری این همه آب در بدن داشته باشد؟)
ماراتن
«یهودی‌ها چندان پی بهشت نیستند. ظاهرا این چیزی‌ست که شما مسیحی‌ها سرهم کرده‌اید.» «ما مسیحی نیستیم.» «کیت، شما همگی قدیس‌ اید. کشور شما سرزمین راهبان است و دولت‌تان هم در یک ریاضت دائمی‌ست.»
ماراتن
«گمان می‌کنم حس یهودی‌ها این است که هر جا که آن‌ها باشند، به برکت حضورشان بهشت می‌شود.» «یعنی به نظر تو در مورد اینجا هم می‌شود چنین چیزی گفت؟» «خیلی زیاد. این جا تنها کشور جهان است که حتی وقتی توی‌اش هستی هم می‌توانی برایش احساس دلتنگی کنی. روسیه یک مورد عظیم از دلتنگی است.»
ماراتن
بچ، پترسکو را آخر از همه در آغوش گرفت و به پشتش کوبید، زیرا این مرد چیزی را به یادش آورده بود که در آمریکا از خاطرش رفته بود؛ این که مطالعه می‌تواند بهترین قسمت زندگی یک آدم باشد.
ماراتن
وقتی به همبستری‌ها فکر می‌کنم- آن ناله‌های فرخنده‌ی فجورات میان ویراستاران تازه‌کار شهوی و منشی‌ها و ماده پادوهای قلمی و جذاب فارغ التحصیل از ولزلی با مدرک ادبیات و فلسفه که تحت تاثیر چند ورق از چرکنویس‌های ناچیزم قرار گرفته‌اند (بماند که در ابتدای امر با چه سر سختی پا به تحریریه‌ها می‌گذاشتند) - می‌توانم خود را چون اوریجن مقدس تحریف کنم یا مثل ارمیا به مرثیه‌خوانی بپردازم. به لطف یهوه این نجیب‌سراهای آسمانی به زودی ما را به کلی از دور خارج می‌کنند، چرا که همین حالا هم محتویات یک کتاب به ناچیزی محتویات یک بسته برشتوک قلمداد می‌شود. همه‌اش به جایزه و موقعیت طبقه و هوای بین دانه‌های برشتوک بستگی دارد. مهم نیست. مطمئنم وقتی با آن گشاده رویی که هرگز در تو ندیده بودم و به بهانه‌ی «یکی دو کلمه برای مقدمه» به سراغم آمدی، دعای خیرم را می‌خواستی نه لعن و نفرین.
ماراتن
در نظر بچ این یکی از بزرگ‌ترین داستان‌های عاشقانه‌ی تاریخ بود، عشق دو جانبه‌ی میان هالیوودِ یهودی و آمریکای نامتمدن، که نیمه مخفیانه و به ضرب پیام‌های آتشین از پشت دیوار کوهستان سن گابریل جریان داشت. نویسنده‌ی یهودی‌ محبوب او هم کسی بود که به سه رمان زیبای بروکلینی پشت کرده و از بیابان گذشته بود تا برای دوریس دِی فیلمنامه‌نویسی کند. این امر ممکن است خصوصا در نظر دانشجویان فارغ‌التحصیل، مهمل و چرند بیاید. پنج سال پیش وقتی کوبا را از توی تنور در آورده بودند تا خنک شود و هنوز مانده بود تا دیگِ ویتنام به غل‌غل بیافتد، بچ در روسیه کیفیتی از زندگی- فقیرانه اما آیینی، نخ نما اما پر طمطراق، سانتی‌مانتال، پر شور و قوم و خویش نما- را یافت که یادآور گذشته‌ی فراموش‌شده‌ی یهودی‌اش بود
ماراتن
«ببین اینجا با یک شور و شوق هنری طرفی. این دوچرخه. یک امپرسیونیسم زیباست. بدون پره‌. فرانسوی‌ها سیب می‌کشند، روس‌ها دوچرخه.»
ماراتن
همه در فرودگاه برای بدرقه‌ی او حاضر بودند- بابوچکا با آن دندان نقره‌ای‌اش، میشکین با آن چشم شیشه‌ای‌اش و آن آمریکایی دیلاق با آن اندوه و دلواپسی‌اش. بچ با آمریکایی دست داد و از گونه‌ی آن دو روس ماچ آبداری کرد. او رفت تا گونه‌ی اِکاترینا را هم[ ... ]اما او جوری صورتش را گرداند که با او روبه‌رو شود و تازه اینجا بود که بچ فهمید چه کلاهی سرش رفته
ماراتن
- او یک بطری کامل[ ... ]سفید رومانی سفارش داده بود و حالا زبانش حسابی راه افتاده بود- «با این شهامت با وحشت ما از بومی‌ها مواجه نشده. او چشمانش را باز کرد و یک راست به دل ماجرا زد و همین نبوغش را شکوفا کرد.»
ماراتن
تجهزیات قضیبی موشک‌ها و بعد ورزشکارانی در لباس‌های رنگارنگ آب‌نباتی، ازدحام ته صف کودکان، مردم، شهروندان و جلوه‌ی لباس‌های سرخ رنگ انداختم
ماراتن

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان