بریدههایی از کتاب پرواز بیبازگشت
۵٫۰
(۱)
او را ندهند هیچ دردی
هر کس دل مهربان ندارد
باران
گفت: آنجا جایگاه مادر است
پیش من از طاق گردون برتر است
باران
ز پایان بیمهری روزگار
ندارد کسی بیش از این انتظار
باران
چه آتشها که شد با اشک خاموش!
زمان کرده ست آنها را فراموش!
باران
درین آشفته بازار هوسها، سادگی گم شد
کنار بندگیها همّت آزادگی گم شد
باران
توان رفتنم از آستان مهر تو نیست
خسی کنار گل مهربانیت شدهام
باران
هنوز آثار جور خان قاجار
بُود در پشت ارگ بم پدیدار
کجا کرمان کند روزی فراموش
جفایی را که بانگش هست در گوش
باران
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالَمی دیگر بباید ساخت وز نو عالمی
"Shfar"
عشق در هرجا که صاحب خانه شد
سرگذشت خانه هم افسانه شد
باران
گرچه سنگین است درد عشق بسپارش به من
غافل از سنگینی بار امانت نیستم
باران
چه التماس کنیم از نسیم رحمت دوست
به نامههای عمل گر شود گناه تمام
اگر به سایهی سروی بلند سر ننهیم
به باد میرود این ریزههای کاه تمام
باران
زمین بازار روز این جهان است
جدا از سرنوشت آسمان است
چه زیبا گفت حافظ قرنها پیش
چنین آن پاره پوش چارهاندیش
ندارد آسمان تاب شکایت
بنام ما شد امضا این حکایت
باران
سراپای آیینه جز آه نیست
مگر آن که از درد آگاه نیست
باران
شود هر که همسایه با آفتاب
بسازند از خون او مشک ناب
اگر دل ندارد هوای سفر
به دنیای زیبای اهل هنر
بدو چند اسباب بازی دهند
از آن بازیاش سرفرازی دهند
باران
شگفتا سینهها دارند گاهی جای دل سنگی
نمیسازد دگرگون سنگها را شور آهنگی
باران
دردها را این طبیب از عشق درمان میدهد
باران
همیشه بیخبر از غربت غروب خزان
پُر از ترانه پیام آور بهار شدیم
باران
نکاشت جز گل لبخند او به باغ ادب
دریغ ما سبب رنج بیشمار شدیم
باران
هوای چیدن گل داشتیم در سر راه
نچیده، زخمی خونین ز نیش خار شدیم
باران
درون سینهی آن خاک یا گِل
هزاران سال پاشیده ز هم دل
بسا آواز آهنگ قناری
که در رگهای آن بوده ست جاری
باران
بوسه باید زد بر آن دستی که با فرزانگی
کار را با همّتاندیشه سامان میدهد
باران
باغبان آن جا که گُل را آب، از جان میدهد
باغ هم گلهای خوش رنگ فراوان میدهد
باران
حجم
۱۵۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۱۵۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان