
بریدههایی از کتاب لایلا
۳٫۶
(۵۴)
دلم میخواهد مدتی از تمام دنیا دور باشم.
n re
بزرگترین ایرادت اینه که همیشه احساس گناه میکنی.»
n re
احساس خوشایندی است که تو را بهخاطر انسانی که هستی دوست داشته باشند، نه به خاطر دارایی و ثروتت.
n re
حریم خصوصی بسیار ارزشمند و شکننده است.
n re
چند دقیقهٔ قبل به او گفته بودم بهترین آدمی است که با او ملاقات کردهام و توقع داشتم جواب تعریفم را بدهد، اما فقط لبخند زد و گفت: «همیشه وقتی آدم تازه با کسی آشنا میشه، همین فکر رو میکنه. اما بعدش یه آدم جدید میرسه و آدم قبلی رو فراموش میکنیم و این چرخه هی تکرار میشه.»
Kazhi Aa
چه کارها که نمیکنم تا بتوانیم دوباره به زندگیای برگردیم که ناعادلانه از ما دزدیده شد.
n re
جالب است که باورهای یک انسان، تا چه اندازه میتواند تحت تأثیر اتفاقات غیر قابل توجیه این دنیای خاکی قرار بگیرد. لعنتی، نه فقط باورها بلکه اخلاقیات، تواناییها، تمرکز، قلب و احساس.
n re
: «آدمها عوض میشن.
n re
به این سادگیها نیست که تمام باورهای یک عمر زندگیات را یک روزه کنار بگذاری.
n re
شغلی رو انتخاب کن که بتونی تحملش کنی
n re
ما یک بار همدیگر را پیدا کردهایم... یعنی وقتی تازه آشنا شده بودیم.
بعد دوباره همدیگر را پیدا کردیم... یعنی وقتی او مرده بود.
باعث میشود آنقدری خودمان را باور کنم تا قبول کنم برای بار سوم هم همدیگر را پیدا خواهیم کرد.
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
عاشق او شدن مثل بیوزنی بود، مثل وزیدن نسیم در بند بند وجودم.
فارغ شدن از او خیلی سنگین است، انگار ریههایم از آهن پر شدهاست.
n re
نمیتوانم برایش چسبزخم باشم، دوست دارم مرحم زخمهایش شوم.
AS4438
«میدونستی توی فرهنگ باستان اعراب، اگر شوهر از مزهٔ قهوهای که زنش درست کرده بوده خوشش نمیاومده، میتونسته زنش رو طلاق بده؟»
AS4438
بعد از اینکه به او گفتم بهترین دختر دنیاست، به زبان آورد. «همیشه وقتی آدم تازه با کسی آشنا میشه، همین فکر رو میکنه. اما بعدش یه آدم جدید میرسه و آدم قبلی رو فراموش میکنیم و این چرخه هی تکرار میشه.»
AS4438
گاهی اوقات علایقمون اونقدر قدرتمند هستن که به سرنوشتمون غلبه میکنن.»
AS4438
من و لایلا از این تجربه، حقیقتی را آموختیم. آن هم این است که هیچچیز را کامل و قطعی نمیدانیم.
AS4438
ین قضیه مشکلی نداشت، اما من مثل قاشق نشسته خودم را وارد ماجرا کردم. به طرز هولناکی متوجه شدم که زندگی لایلا و حتی ویلو را بهخطر انداختهام.
خودِ خودِ سِوِروس اِسنیپ
انگار حالا دیگر بیشتر در خیالاتم زندگی میکنم تا در دنیای واقعی.
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
یک آدم برای تشخیص فرق بین بد و خوب، به کتاب مرجع نیاز ندارد.
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
این زندگی و آنچه پس از آن میآید، بیشتر از حد درک و فهم ما هستند، برای همین برای درک آنها حتی تلاش هم نمیکنیم. فقط میدانیم باید بابت فرصت دوممان ممنون باشیم و با این دومین فرصت، طوری رفتار میکنیم که به فرصت سوم نیاز نداشته باشیم.
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
زمانیکه زندگی سادهتر بود. وقتی ندانستن، واقعاً موهبت بود.
AS4438
«به نظر من، زندگی مثل برنده شدن توی قرعهکشیه، یه مدتی اینجا هستیم و بعدشم دیگه نیستیم.»
AS4438
از نظر من، تصور زندگی توی جایی پر از آدمهایی که روزگارشون رو با نقلقولهای الهامبخش میگذرونن، ناراحتکنندهتر از فکر تموم شدن همهچیز با مرگه.»
AS4438
به نظرم حیات مجموعهای از قلمروهای عوالم مختلفه. شاید بهشت هم یکی از اونها باشه. شاید هم نباشه.»
AS4438
حیات فقط مجموعه عوالم متفاوته. یکی بعد از یکی دیگه و بازم یکی بعد از یکی دیگه. بعضیهاش رو میدونیم که واقعاً وجود دارن. بعضیهاش رو معتقدیم که وجود دارن. ممکنه یه سری دنیا هم وجود داشته باشه که اصلاً در موردش خبر نداریم.
AS4438
حرفهایش برایم باورپذیرتر از دروازههایی از جنس مروارید یا آتش سوزان و گوگرد مذاب است. هنوز هم معتقدم حیات، چیزی بیشتر از زندگی کردن و بعدش مردن و تمام شدن نیست.
AS4438
در تمام انسانهای این کرهٔ خاکی، خصوصیتی آزاردهنده وجود دارد. آنقدر آزاردهنده که نزدیک شدن به آنها را به شکنجه تبدیل میکند.
AS4438
ما رسیده و حالا هم دوباره ما را پیدا کرده. من به دامش افتادم، کامل و مطلق گیر افتادهام. به قول قدیمیها یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک.
خودِ خودِ سِوِروس اِسنیپ
رحم یکی از این عوالمه. وقتی جنین هستیم، چیزی از دنیای قبل از رحم یادمون نیست، هیچ نظری هم راجع به جهان بعد از رحم نداریم. تنها چیزی که میشناسیم، همون قلمروئه. اما بعد که متولد شدیم و رحم رو پشت سر گذاشتیم وارد جهان زندگی فعلیمون میشیم. حالا هم نمیتونیم دنیای رحم رو که قبل از این عالم بوده به یاد بیاریم، هیچ نظری هم راجع به جهان بعد از این دنیا نداریم. وقتی این عالم تموم بشه، دوباره وارد یه جهان جدید میشیم، جایی که احتمالاً دنیای قبلیش رو که این عالم باشه، یادمون نمیآد. درست همونطور که دنیای رحم رو به یاد نداریم. حیات فقط مجموعه عوالم متفاوته. یکی بعد از یکی دیگه و بازم یکی بعد از یکی دیگه. بعضیهاش رو میدونیم که واقعاً وجود دارن. بعضیهاش رو معتقدیم که وجود دارن. ممکنه یه سری دنیا هم وجود داشته باشه که اصلاً در موردش خبر نداریم. شاید این عوالم نهایت نداشته باشن. گمون نکنم هیچوقت واقعاً بمیریم.»
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
حجم
۲۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
حجم
۲۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان