بریدههایی از کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد
نویسنده:سوسوکه ناتسوکاوا
مترجم:مژگان رنجبر
ویراستار:شهین خاصی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۱از ۴۴ رأی
۴٫۱
(۴۴)
«این حقیقت نداره که هرچی بیشتر بخونی، چیزهای بیشتری از دنیا رو میبینی. مهم نیست که چقدر دانش و آگاهی فروکنی توی سرت، چون تا وقتی با ذهن خودت فکر نکنی و با پاهای خودت راه نری، آگاهی و دانشی که بهدست میآری توخالی و قرضیه.»
paria
این دنیا انواعواقسام موانع رو جلوی پاهامون قرار میده و اون حد از سختی که ناچاریم تحملش کنیم مسخرهست. بهترین سلاح ما برای جنگیدن با اینهمه درد و سختی توی دنیا، منطق یا خشونت نیست؛ شوخطبعیه.
آوا
«داستانهایی وجود دارن که جاودانیان، اونقدر قدرتمندن که سالیان سال زنده میمونن. از این کتابها زیاد بخون – میشن مثل دوستهات. الهامبخشت میشن و ازت پشتیبانی میکنن.»
Sophie
«این حقیقت نداره که هرچی بیشتر بخونی، چیزهای بیشتری از دنیا رو میبینی. مهم نیست که چقدر دانش و آگاهی فروکنی توی سرت، چون تا وقتی با ذهن خودت فکر نکنی و با پاهای خودت راه نری، آگاهی و دانشی که بهدست میآری توخالی و قرضیه.»
kiana
«فروتنبودن خوبه؛ اما زیادهروی توی این کار اصلاً خوب نیست.»
B.A.H.A.R
«خوندن یه کتاب خیلی خوبه، اما وقتی تمومش کردی، وقتشه که وارد دنیا بشی.»
B.A.H.A.R
«داستانهایی وجود دارن که جاودانیان، اونقدر قدرتمندن که سالیان سال زنده میمونن. از این کتابها زیاد بخون – میشن مثل دوستهات. الهامبخشت میشن و ازت پشتیبانی میکنن.»
kiana
درحقیقت، پیرمرد آدم پرحرفی نبود، اما وقتی به موضوع کتابها میپرداخت، ناگهان سرزنده میشد.
B.A.H.A.R
«کتابها قدرت فوقالعاده زیادی دارن.»
آوا
کتابها از من مردی ساختهن که الان هستم. اونها همراهان عزیز منن؛
paria
«حبسکردن خودت توی یه کتابفروشی اشکالی نداره؛ چیزی که ما رو نگران میکرد این بود که به پوستهٔ خودت پناه برده بودی.»
«پوستهٔ خودم...»
«لطفاً ازش بیرون بیا.»
گربه آرام حرف میزد، اما صدایش در جان رینتارو طنین میانداخت.
«خودت رو تسلیم تنهایی نکن. تو تنها نیستی. کلی دوست داری که حواسشون بهت هست.»
Sophie
اکثر مردم حقیقت واضح و مسلم رو درک نمیکنن. فقط به زندگی روزمرهشون ادامه میدن و بااینحال، تنها با چشم دل است که میتوان بهدرستی دید؛ آنچه ضروری است برای چشم نامرئی است.»
B.A.H.A.R
دانشورانی که این روزها اساساً کار چندانی نمیکنند مگر تورق کتابها، درنهایت کل ظرفیت تفکر خود را از دست میدهند. آنها وقتی تورق نمیکنند، به چیزی نمیاندیشند.
B.A.H.A.R
حرفی که مرد میزد بهکلی غیرمنطقی نبود. بلوکهای ساختار استدلالش هرقدر هم که کجومعوج یا بدشکل بودند، تمیزومرتب در کنار هم قرار گرفته بودند تا دیواری بسیار بزرگ و محکم را شکل بدهند.
B.A.H.A.R
«شما فکر میکنین خیلی آدم پرابهتی هستین. این سالن نمایش مضحک و پرجلوه رو ساختین فقط برای اینکه همه بتونن ببینن که چقدر زیاد کتاب خوندین.»
B.A.H.A.R
«جامعه برای کدوم ارزش بیشتری قائله؟ آدمی که یه کتاب رو ده بار میخونه، یا کسی که ده تا کتاب رو یکییکی میخونه؟
B.A.H.A.R
همه مشتاقن تا منحصربهفردبودن خودشون رو ثابت کنن، اما چون به یه اندازه مشغول اثباتش هستن، هیچچیز منحصربهفردی در کسی وجود نداره.
B.A.H.A.R
«این حقیقت نداره که هرچی بیشتر بخونی، چیزهای بیشتری از دنیا رو میبینی. مهم نیست که چقدر دانش و آگاهی فروکنی توی سرت، چون تا وقتی با ذهن خودت فکر نکنی و با پاهای خودت راه نری، آگاهی و دانشی که بهدست میآری توخالی و قرضیه.»
آوا
این دنیا انواعواقسام موانع رو جلوی پاهامون قرار میده و اون حد از سختی که ناچاریم تحملش کنیم مسخرهست. بهترین سلاح ما برای جنگیدن با اینهمه درد و سختی توی دنیا، منطق یا خشونت نیست؛ شوخطبعیه.
paria
خشنودی و لبخندبرلب، یکی از کتابهای محبوبش را بارهاوبارها خواند تا اینکه صفحههای کتاب از هم باز شدند. او در هر داستانی کاملاً غرق میشد.
paria
رینتارو میدانست تنها دمای هوا نیست که باعث میشود احساس سرما کند.
B.A.H.A.R
«داستانهایی وجود دارن که جاودانیان، اونقدر قدرتمندن که سالیان سال زنده میمونن. از این کتابها زیاد بخون – میشن مثل دوستهات. الهامبخشت میشن و ازت پشتیبانی میکنن.»
B.A.H.A.R
«بیا فعلاً نگران جزئیات نباشیم. اینطور که من میبینم، ما داریم از تاکتیکهای خودِ اون آدم بلوفزن استفاده میکنیم تا جلوش دربیایم
B.A.H.A.R
هیچ اهمیتی نداره که تموم اینها از بیرون چقدر غنی و شگفتانگیز بهنظر برسن، چون وقتی آدم درپوش رو برمیداره و داخلش رو نگاه میکنه، هیچی توش نیست بهجز یه تودهٔ درهموبرهم از آتوآشغالهای قرضی. این بدترین نوع جهله.»
B.A.H.A.R
گربه گفت: «خیلی باهوش بهنظر میرسه.»
«به همین راحتی میترسی؟ قوی بمون!»
B.A.H.A.R
«توی دنیای امروز، مسائلی که باید واضح باشن برعکس شدهن. از آدمهای ضعیف بهعنوان پلههای سنگی استفاده میکنن و از افراد نیازمند بهرهبرداری میشه. مردم توی چنین الگویی گیر افتادهن. هیچکس بلند نمیشه که بگه بس کنین.»
B.A.H.A.R
راهی که انتخاب کرد همین بود. دقیقاً باشکوهترین مسیر نبود، اما یه انتخاب پرچالش بود
B.A.H.A.R
«کتابها نمیتونن بهجای تو زندگی کنن. آدم کتابخونی که یادش میره با دو تا پای خودش راه بره، مثل یه دایرةالمعارف قدیمیه و سرش پر از اطلاعات تاریخمصرفگذشتهست. تا وقتیکه فرد دیگهای اون رو باز نکنه، هیچی نیست بهجز یه عتیقهٔ بیاستفاده.»
آوا
«فهمیدن مسائل مهم همیشه کار سختیه آقای مالک. اکثر مردم حقیقت واضح و مسلم رو درک نمیکنن. فقط به زندگی روزمرهشون ادامه میدن و بااینحال، تنها با چشم دل است که میتوان بهدرستی دید؛ آنچه ضروری است برای چشم نامرئی است.»
paria
«به کسی آسیب نزنین. هیچوقت آدمهای ضعیفتر از خودتون رو آزار ندین. به افراد نیازمند کمک کنین. بعضیها میگن که اینها قوانین واضحی هستن، اما حقیقت اینه که توی دنیای امروز، مسائل واضح دیگه واضح نیستن. بدتر از اون اینه که مردم حتی دلیلش رو میپرسن. درک نمیکنن که نباید به آدمهای دیگه آسیب بزنن. این موضوع سادهای نیست که بخوای توضیحش بدی. چیزی نیست که منطقی باشه؛ اما اگه چنین افرادی کتاب بخونن این مسائل رو درک میکنن. این خیلی مهمتر از بهکاربردن منطق برای توضیحدادن چیزیه. انسانها تنها زندگی نمیکنن و کتاب راهیه برای نشوندادن این موضوع به اونها.»
silver moon
حجم
۱۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۴۱,۰۰۰
تومان