بریدههایی از کتاب کتاب مفتقر: روایت زندگی آیتالله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
۴٫۰
(۱۰)
موسیبنجعفر میشود واسطه. میشود کسی از این خاندان کَرم برای حاجت بندگان خدا واسطه شوند و خدا آن بنده را حاجتروا نکند؟
سیّد جواد
عبد شو! عبد!
شاید روزی کسی دیگر از تو بنویسد.
F313
طاعون همهی سامرا را فرا گرفته است. مصیبتی افتاده است به جان مردم. مردم به استادت فقیه فشارکی پناه میبرند و استاد فتوایی عجیب میدهد:
«تا ده روز واجب است همهی شیعیان سامرا، زیارت عاشورا بخوانند و ثوابش را به روح پاک مادر امامزمان اهدا کنند.»
تو تأثیر آن توسل و استغاثه را به چشم میبینی. و میبینی که همین زیارت عاشورا سبب میشود که بعدازآن، کسی از شیعیان سامرا طاعون نگیرد. از همان زمان این زیارت برایت رنگ دیگری میگیرد.
سیّد جواد
معروفشدن را دوست نداری. از خدا میخواهی هرچه خیر است برایت پیش آید. احساس میکنی شهرت آدم را بهجای آنکه بزرگ کند، کوچک میکند، حقیر میکند. خوب میدانی حقارت وقتی میآید که شهرت سبب شود فکر کنی کسی هستی و وقتی فکر کنی کسی هستی، بیش از قبل حقیر شدهای.
سیّد جواد
سفیر انگلستان میآید به ملاقاتت و مقداری پول به تو میدهد تا خرج درس و بحث و طلبهها کنی. فقر و بیپولی طلبهها در زندگی آدمهای زیادی تأثیر گذاشته است؛ زنان و کودکانشان زندگی خوبی ندارند. این بهترین فرصت است تا با این پول، زندگیشان کمی رونق بگیرد.
تو اما آن پول را نمیپذیری. نه فقط این، بلکه حوالهای به همان میزان میدهی دست سفیر و میگویی:
ـ این پول رو خرج فقرای انگلستان کنید!
بعد سرت را پایین میاندازی و آرام لبخند میزنی. سفیر که از خانهات بیرون میآید، میگوید:
ـ میخواستیم شیخ رو بخریم، اما ظاهراً او ما رو خرید.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
مراقب افکار علمیات هستی. عادت کردهای حتی اگر در بستر خواب باشی و مطلبی به ذهنت برسد، فوراً برمیخیزی و آن را یادداشت میکنی و بعد میخوابی. همیشه کاغذ و قلمی در نزدیکیات هست تا اگر مطلبی به ذهنت رسید، آن را بنویسی.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
طاعون همهی سامرا را فرا گرفته است. مصیبتی افتاده است به جان مردم. مردم به استادت فقیه فشارکی پناه میبرند و استاد فتوایی عجیب میدهد:
«تا ده روز واجب است همهی شیعیان سامرا، زیارت عاشورا بخوانند و ثوابش را به روح پاک مادر امامزمان اهدا کنند.»
تو تأثیر آن توسل و استغاثه را به چشم میبینی. و میبینی که همین زیارت عاشورا سبب میشود که بعدازآن، کسی از شیعیان سامرا طاعون نگیرد. از همان زمان این زیارت برایت رنگ دیگری میگیرد.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
سفیر انگلستان میآید به ملاقاتت و مقداری پول به تو میدهد تا خرج درس و بحث و طلبهها کنی. فقر و بیپولی طلبهها در زندگی آدمهای زیادی تأثیر گذاشته است؛ زنان و کودکانشان زندگی خوبی ندارند. این بهترین فرصت است تا با این پول، زندگیشان کمی رونق بگیرد.
تو اما آن پول را نمیپذیری. نه فقط این، بلکه حوالهای به همان میزان میدهی دست سفیر و میگویی:
ـ این پول رو خرج فقرای انگلستان کنید!
بعد سرت را پایین میاندازی و آرام لبخند میزنی. سفیر که از خانهات بیرون میآید، میگوید:
ـ میخواستیم شیخ رو بخریم، اما ظاهراً او ما رو خرید.
رضا
حجم
۱۸۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۱۸۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان