"تو آخرین پسر از پسرهای پسران من هستی. تو ثمرهٔ من و همسرم هستی، ثمرهٔ عشق و خون و تلختر از آن، جان فدا کردن. ایمان و امید قبل از تو آمدند و باید پابرجا بمانند. تو الهامبخش آینده هستی، تو و زنی که از تاریکی آمده. خون شما، خون اهریمن و خون ما. به کمک اینها، سنگ دوباره یکپارچه شد. شما به اینها تبرک شدهاید."
red rose
جنگ میان فرشتگان و شیاطین مدتها قبل از پیدایش بشر آغاز شده بود. مدام از تعداد آنان کاسته میشد. بهطوری که وقتی انسان پا به صحنه گذاشته بود، سریعاً تعداد انسانها از تعداد فرشتگان و شیاطین بیشتر شده بود. تا اینکه به گفتهٔ جایلز دنت، که همسرش آن هاوکینز در دفتر خاطراتش از قول او نوشته بود، در عصر انسان، تنها یک شیطان و یک فرشتهٔ نگهبان باقی مانده بودند.
red rose
"خشم هم یک سلاح است، البته اگر به کمک عقل سلیم از آن استفاده شود.
red rose
ایمان، که برمیگردد به طرز تفکر کیل. او نه تنها به خودش، بلکه به تو و فاکس و به این شهر ایمان دارد. ایمان او آنقدر قوی است که حتی چیزی را که نمیتواند به چشم ببیندش، یعنی گذشتهای را هم که پیش از او وجود داشته باور دارد. امید. این برمیگردد به فاکس و خوشبینی او نسبت به اینکه قادر است تغییراتی ایجاد کند. درک و اعتماد او به اینکه چیزی هست و وجود دارد. فقط میماند الهام و بصیرت، که این یکی، خوب یا بد، به تو مربوط میشود. سه گانهٔ دوم. من و کویین و لایلا، که زیر مجموعهها را تشکیل میدهیم. سه مرد، سه زن و سه زیر مجموعه که با هم متحد میشوند. ما بهگونهای منطقی این اعتماد را شکل میدهیم،
red rose