بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شجاعت مطلوب نبودن | طاقچه
تصویر جلد کتاب شجاعت مطلوب نبودن

بریده‌هایی از کتاب شجاعت مطلوب نبودن

۳٫۷
(۳۹)
«آزادی همانا این است که برخی دوستت نداشته باشند.»
Cristina
میل به تأییدشدن تو را از آزادی محروم می‌کند
maryam.eslami
اگر تو از اطمینان‌کردن به دیگران می‌ترسی، در درازمدت نمی‌توانی با هیچ‌کس روابط عمیق بسازی.
Cristina
عوض این‌که با کودک عین بزرگ‌سال برخورد کرد یا عین کودک، باید با او همچون انسان برخورد کرد. باید با کودک صمیمی برخورد کرد؛ درست همان‌طوری که انسان با خودش برخورد می‌کند.
maryam.eslami
تو هم می‌ترسی دیگران نفی‌ات کنند. می‌ترسی مورد انتقاد قرار بگیری، می‌ترسی ناامید و دچار زخم‌های عمیق روانی شوی. فکر می‌کنی عوض این‌که خودت را در چنین موقعیت‌هایی قرار بدهی، بهتر است از همان ابتدا با کسی رابطه‌ای نداشته باشی. به بیان دیگر، هدف تو این است که در روابط با دیگران آزرده نشوی.
vahidk
آدلر می‌گوید «درواقع اگر از خودمان بپرسیم در فرهنگ ما قوی‌ترین کیست، جواب منطقی این است که بگوییم کودک از همه قوی‌تر است. کودک حاکم است و نمی‌توان به او تحکم کرد.» کودک با ضعفی که دارد بر بزرگسالان حاکمیت می‌کند. پس به‌خاطر ضعف اوست که کسی نمی‌تواند کنترلش را در دست داشته باشد.
Cristina
اگر زندگی‌ات را برای خودت زندگی نمی‌کنی، پس کیست که بخواهد آن را برای تو زندگی کند؟ تو فقط داری زندگی خودت را زندگی می‌کنی. وقتی این موضوع در میان باشد که داری برای کی زندگی می‌کنی، معلوم است جواب چیست: برای خودت. و اگر زندگی‌ات را برای خودت زندگی نمی‌کنی، کیست که باید به‌جای تو آن را زندگی کند؟ درنهایت ما که داریم زندگی می‌کنیم فقط به «من» فکر می‌کنیم. دلیلی ندارد طور دیگری فکر کنیم.
maryam.eslami
فیلسوف: معلوم است که توجیهی وجود ندارد. در روان‌شناسی آدلری ما به «علت‌های» گذشته فکر نمی‌کنیم بلکه با «اهداف» حال کار داریم. جوان: اهداف حال؟ فیلسوف: دوست شما اعتمادبه‌نفس ندارد، پس بیرون هم نمی‌رود. طور دیگری قضیه را ببین. نمی‌خواهد بیرون برود پس شرایط را برای خودش دلهره‌آور می‌کند. جوان: چی؟ فیلسوف: این‌طور ببین: دوست تو از قبل هدفش این بوده که بیرون نرود و بر همین اساس دست به ساختِ وضعیتِ اضطراب‌زا و دلهره‌آور زده تا به هدفش برسد. در روان‌شناسی آدلری به چنین چیزی می‌گویند «غایت‌گرایی».
maryam.eslami
«آزادی همانا این است که برخی دوستت نداشته باشند.»
SaNaZ
فیلسوف: بگذار دوباره از آدلر جمله‌ای نقل کنم: «مهم نیست که بدانیم شخص با چه خصوصیتی به دنیا آمده بلکه باید بدانیم شخص از ابزاری که در اختیار دارد چطور می‌تواند استفاده کند.» تو می‌خواهی الف باشی، می‌خواهی هر کسی باشی، چون تمام تمرکزت بر چیزهایی است که با آن‌ها به دنیا آمده‌ای. برعکس، تمرکز خود را بر این بگذار که از ابزارت چه فایده‌ای می‌توانی ببری. ناکامی احساسی است که خودت انتخاب کرده‌ای
maryam.eslami
جوان: پس باید خودخواه باشم؟ فیلسوف: با توجه به دیگران رفتار خودت را تنظیم نکن. برای فهم این موضوع ضروری است که عقیدهٔ دیگری را در روان‌شناسی آدلری درک کنیم؛ اعتقاد به «تفکیک امور از هم».
maryam.eslami
اگر بر علت‌های گذشته تمرکز کنیم و سعی کنیم همهٔ امور را فقط با علت و معلول توضیح دهیم، به «جبرگرایی» می‌افتیم. چراکه این یعنی حال و آیندهٔ ما را وقایع گذشته تعیین می‌کنند و تغییرناپذیرند. اشتباه می‌کنم؟
maryam.eslami
جوان: قبول، چه کار می‌کردی وقتی طرف رودررو به تو حمله می‌کرد؟ لبخند می‌زدی و تحملش می‌کردی؟ فیلسوف: نه، همین که فکر کنی «تحملش می‌کنی»‌ ثابت می‌کند همچنان در کشمکش قدرت افتاده‌ای. وقتی کسی تو را به دعوا می‌کشاند و حس می‌کنی این کشمکش قدرت است، به‌محض درک چنین چیزی خودت را کنار بکش. به کنش او با واکنش پاسخ نده. این تنها کاری است که می‌توانیم بکنیم.
maryam.eslami
جوان: ولی اگر اتهام‌های ناروا به تو بزنند یا بی‌ادبی کنند؟ نباید عصبانی بشوم؟ فیلسوف: به نظر می‌آید هنوز درک نکرده‌ای. مسئله این نیست که نباید عصبانی شوی، بلکه مسئله این است که بدانی لزومی ندارد بر ابزار عصبانیت تکیه کنی. آدم‌های تندخو جوشی نیستند ـ علت این رفتارشان این است که با ابزار ارتباطی به‌جز عصبانیت آشنایی ندارند. به‌خاطر همین است که آدم‌ها درنهایت می‌گویند: «یک لحظه از خود بی‌خود شدم.» یا «عنان کار از دستش در رفت.» این‌جا جایی است که برای ارتباط به عصبانیت متوسل می‌شویم. جوان: ابزار ارتباطی کارایی سوای عصبانیت... فیلسوف: ما ابزار زبان را داریم. می‌توانیم از طریق زبان ارتباط برقرار کنیم. به قدرت زبان و زبانِ منطق می‌توانیم باور داشته باشیم. جوان: مسلماً همین است، اگر به چنین چیزی باور نداشتم، نمی‌توانستیم همین گفت‌وگو را با هم ادامه دهیم. فیلسوف: بحث کشمکش قدرت یک مورد دیگر هم دارد. هر وقت که مطمئن بودی حق با توست، مهم نیست چقدر، سعی نکن بر این اساس از طرف مقابل انتقاد کنی. این یکی از تله‌های رابطهٔ فردی است که بسیاری گرفتارش می‌شوند.
maryam.eslami
تنها خود تویی که نگران ظاهرت هستی
83 FATEMEH❤️
«کودکانی که نیاموخته‌اند با چالش‌ها مواجه شوند سعی می‌کنند خودشان را از هر چالشی دور کنند.»
SaNaZ
فیلسوف: حرفم عوض نشده. دنیا جای ساده‌ای است، زندگی هم ساده است. جوان: چطور؟ هر کسی می‌تواند تناقض‌های اساسی حرفت را بفهمد. فیلسوف: علتش پیچیدگی جهان نیست. علتش پیچیده‌کردن جهان در خود توست. جوان: در خود من؟ فیلسوف: هیچ‌کدام از ما در جهانی عینی زیست نمی‌کنیم. برعکس در جهانی ذهنی هستیم که خودمان به آن معنا می‌دهیم. دنیایی که تو می‌بینی با دنیایی که من می‌بینم فرق دارد و محال است بشود آن را با کسی دیگر شریک شد.
maryam.eslami
شکل‌دادن به روابط فردی خوب نیازمند حد مشخصی از فاصله‌گذاری است. درعین‌حال، مردمی که خیلی به هم نزدیک می‌شوند درنهایت نمی‌توانند با هم صحبت کنند و این درست عین آدم‌هایی است که از هم خیلی دورند.
امیر ب.
فیلسوف: وقتی می‌خواهی آزادی را انتخاب کنی، طبیعی است که احتمال گم‌شدن در مسیر برایت پیش بیاید. در چنین شرایطی روان‌شناسی آدلری یک «ستارهٔ راهنما» در اختیارت می‌گذارد، قطب‌نمایی بزرگ که عقربه‌اش رو به زندگی آزاد است. جوان: ستارهٔ راهنما؟ فیلسوف: درست مثل مسافری که راهش را با ستارهٔ شمالی پیدا می‌کند، ما هم در زندگی نیاز به ستارهٔ راهنما داریم. این طرز فکری است که روان‌شناسی آدلری ارائه می‌دهد. کمالی بسیار غنی که به تو می‌گوید تا زمانی که مسیر قطب‌نما را اشتباه نرفته‌ای و راه درست را در پیش گرفته‌ای، خوشبختی هم در پی‌اش خواهد آمد
_mahsshad
اگر رابطه از نوع رابطهٔ «من و تو» باشد، اگر رابطه‌ای باشد که به‌محض اعتراض تو از بین برود، درنتیجه باید گفت این اصلاً رابطه‌ای نیست که از همان ابتدا شایستگی داشته باشد. به‌راحتی می‌توانی رهایش کنی. زندگی در این ترس که رابطهٔ آدم از هم بپاشد، شیوهٔ زیستی غیرآزادانه است؛ یعنی شخص دارد برای دیگران زندگی می‌کند.
rezvan
میل به تأییدشدن تو را از آزادی محروم می‌کند
SaNaZ
اگر شخص به خودش اعتماد داشته باشد، نیازی به فخرفروشی و ماندن در موفقیت گذشتهٔ خود ندارد. علت این است که فرد احساس حقارت شدیدی می‌کند؛ پس به فخرفروشی روی می‌آورد. شخص نیاز دارد مدام با برتری‌ای که داشته خودنمایی کند. می‌ترسد اگر این کار را نکند، حتی یک نفر «مَنِشی که امروز دارم» را از او نپذیرد.
Cristina
تو اهدافی را برای آینده‌ای دور در نظر می‌گیری و به اکنونت به چشم دورهٔ آمادگی نگاه می‌کنی. فکر می‌کنی من واقعاً می‌خواهم این کار را بکنم و وقتی زمانش رسید، انجامش می‌دهم. این شیوه‌ای است که زندگی را به آینده موکول می‌کند. تا زمانی که زندگی را به آینده موکول کنیم، نمی‌توانیم به‌جایی برسیم و زندگی‌مان را در یکنواختی راکدی می‌گذرانیم
Cristina
جوان: خب، اگر یک نفر به اجتماع احساس تعلق خاطر داشته باشد، میلش به تأییدشدن از بین می‌رود؟ فیلسوف: بله، از بین می‌رود. نیازی نیست دیگران تأییدش کنند.
Cristina
برای زندگی خودت می‌توانی بهترین راهی را انتخاب کنی که به آن باور داری. از طرفی دیگران درمورد آن انتخاب قضاوت‌هایی می‌کنند، که این می‌شود کار دیگران و چیزی نیست که تو بتوانی روی آن تأثیری داشته باشی.
rezvan
فیلسوف: مهم نیست چه لحظه‌هایی را از سر می‌گذرانی یا مهم نیست که دیگران از تو خوششان نمی‌آید؛‌ چرا و تا کی؟ تا وقتی که ستارهٔ راهنمای «من به دیگران کمک می‌کنم» را گم نکرده‌ای، راهت را هم گم نکرده‌ای و می‌توانی هر کاری می‌خواهی بکنی. خواه از تو بدشان بیاید یا نه، برایت اهمیتی ندارد و آزادانه زندگی می‌کنی. جوان: اگر من ستارهٔ راهنمای کمک به دیگران را بالای سرم توی آسمان ببینم، همیشه خوشبخت خواهم بود، رفقایم کنارم خواهند بود. فیلسوف: پس بیا در این لحظه و حال صادقانه برقص و در صداقت زندگی کن. به گذشته و آینده توجه نکن. آدمی هر لحظهٔ کامل را همچون رقص در نظر می‌گیرد. نیازی به رقابت با کسی نیست و هیچ‌کس برای رسیدن به مقصدش به کسی نیاز ندارد. تا زمانی که می‌رقصی، به جایی خواهی رسید.
maryam.eslami
وقتی فردی وظایفش را انجام نمی‌دهد، دلیلش ناتوانی او در انجام آن وظیفه نیست. روان‌شناسی آدلری می‌گوید مسئله توانایی شخص نیست، بلکه این است که او «شجاعت مواجه‌شدن با وظایف خودش را از دست داده است.» و اگر مسئله این باشد، آن‌وقت قبل از هر چیزی باید بشود آن شجاعت را بازیافت
Cristina
تفکیک قائل‌شدن یعنی همین. تو نگران نگاه دیگران هستی، نگران قضاوت دیگران هستی؛ به همین دلیل مدام می‌خواهی دیگران تو را تأیید کنند. خب، بگو اصلاً چرا برایت مهم است که دیگران چه نگاهی به تو دارند؟ روان‌شناسی آدلری پاسخ ساده‌ای دارد: تو هنوز عمل تقسیم کارهایت را انجام نداده‌ای. تو فرض می‌کنی حتی چیزهایی که مربوط به دیگران است، باز هم مربوط به توست.
rezvan
«مهم نیست که بدانیم شخص با چه خصوصیتی به دنیا آمده بلکه باید بدانیم شخص از ابزاری که در اختیار دارد چطور می‌تواند استفاده کند.»
SaNaZ
بیا فرض کنیم که تو عمل تفکیک امور را انجام داده‌ای. آن‌وقت اوضاع چطور خواهد بود؟ یعنی برایت مهم نباشد رئیست چقدر سعی می‌کند خشم بی‌دلیلش را به تو تحمیل کند، مهم این است که بدانی این وظیفهٔ تو نیست. احساسات بی‌منطق وظیفهٔ رئیس توست برای مواجه‌شدن خودش با خودش. نیازی نیست با او گرم بگیری یا تا جایی پیش بروی که بخواهی جلوی او کمر خم کنی. باید فکر کنی من باید وظایف زندگی‌ام را بدون دروغ گفتن پیش ببرم.
rezvan

حجم

۱۸۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۸۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان