
بریدههایی از کتاب شکار انسان (جلد سوم)
۴٫۲
(۱۸)
شکنجهٔ بردهها در اینجا متوقف نمیشد. آنها باید میآموختند که موجوداتی فرمانبردار باشند. وقتی با چوبهای داغ ضربههای محکمی به باسن آنها میزدند، از زخمهایشان خون جاری میشد. ارباب روی زخمها نمک، فلفل، زغال نیمسوز یا خاکستر میریخت. رایجترین شکنجه قطع عضو بود؛ گوش، بینی و برخی اعضای دیگر بردههای نافرمان بریده میشد. کارخانههای منچستر انگلستان هر روز به پنبهٔ بیشتری نیاز داشتند. دولت انگلستان نیز امیدوار بود از این کارخانه مالیات بیشتری بگیرد. پس بردهها نمیبایست در مزارع پنبهٔ آمریکا تنبلی میکردند. صاحبان مزارع، روی بازوها و دستهای بردههایی که کارشان را درست به انجام نمیرساندند، موم داغ میریختند یا روی آتش با شعلهٔ ضعیف کبابشان میکردند یا آنها را در باروت فرو میکردند و کبریت میکشیدند.
saqqa
هاییتی، کشوری در آمریکای مرکزی بود که زیر تسلط فرانسه قرار داشت. فرانسویها به شکر و قهوهٔ هاییتی نیازمند بودند؛ پس بردهها باید هر روز بهتر از روز گذشته کار میکردند. مزرعهدارها روی سر بردههایی که درست کار نمیکردند نیشکر جوشان میریختند، آنها را تا گردن در نیشکر فرو میکردند و بعد جلوی کندوی زنبورها میبستند. فرانسویهایی که انقلابشان را با شعار «برابری، برادری و آزادی» به پایان رسانده بودند، بردههایشان را در مزارع نیشکر هاییتی وادار میکردند مدفوعشان را بخورند و آب دهان بردههای دیگر را روی زمین بلیسند. این تلاش و دقت فرانسویان در رسیدن به بهرهوری بیشتر باعث شد در پایان قرن هجدهم میلادی نیمی از شکر و قهوهٔ جهان در سرزمین کوچک هاییتی تولید شود.
saqqa
بردهداری در تاریخ گذشتهٔ جهان سابقه داشت؛ اما هیچ کشوری مثل کشورهای اروپایی در قرن شانزدهم تا هجدهم میلادی چنین گسترده به این کار دست نزده بود. تجارت برده در این سالها به بزرگترین کوچ اجباری تاریخ بشر تبدیل شد.
REZA
اسپانیاییها، پیش از دیگران به این فکر افتادند که سرخپوستها را به بردگی بگیرند. آنها سرخپوستها را به زور سلاح و با ترساندن از تفنگهایشان، که برای سرخپوستها هراسآور و عجیب بود، به کار روی کشتزارها وامیداشتند.
سربازان اسپانیایی به هر بهانهای سرخپوستها را میکشتند تا آنها کاملاً گوشبهفرمان و بردهوار در مزارع کار کنند. آنها هنگامی که بهانهای هم پیدا نمیکردند، فقط برای امتحان کردن تیزیِ شمشیرهایشان، سرخپوستها را گروهگروه میکشتند. آنها در کوبا پس از تیز کردن شمشیرهایشان با سنگهای چاقوتیزکنی، همهٔ مردم یک روستا را قتلعام کردند.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
گسترش تجارت انسان باعث شد چند سال بعد پرتغالیها از غرب و شرق آفریقا سالی سه هزار برده به کشورشان صادر کنند. آن هنگام در لیسبون مرکز پرتغال، بیش از شصت بازار برده وجود داشت و یکدهم ساکنان این شهر برده بودند.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
دِلاس کاساس، کشیش این سربازان، در خاطراتش مینویسد: «شیطان این سنگهای چاقوتیزکنی را به این سربازان داده بود. صبح آن روز، سربازان در کنار رودخانه صبحانه خوردند و بعد شمشیرها را تیز کردند. سپس شمشیرها را روی بدن کاملاً برهنه و گوشت نرم سرخپوستها امتحان کردند. حتی یکی از آنها سرخپوستی را با یک ضربه به دو نیم کرد. آنها هیچ نفرتی از این سرخپوستها نداشتند؛ فقط عاشق طلا و ثروت بودند. میخواستند این بومیها با همهٔ وجود در مزارع کار کنند.»
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
«نمیتوانم کثیفی سر و تن این بردهها را توصیف کنم. بر تمام تنشان زخمهای شلاق دیده میشد. مگسهایی که آنها را دنبال میکردند، از خونی که از این زخمها جاری بود تغذیه میکردند و همین وضع، زخمهای آنها را دردناکتر میکرد. هر نگهبان، یک تفنگ، یک چاقو و یک نیزه همراه داشت. من به یکی از آنها گفتم اینها نمیتوانند با این وضع بار حمل کنند. او لبخندی زد و گفت چارهای ندارند. یا باید بروند، یا بمیرند. گفتم اگر آنقدر بیمار شوند که نتوانند راه بروند، چهکار میکنی؟ گفت سریع با یک نیزه کار را تمام میکنم.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
هریک از زنها یک عاج بزرگ را هم بر دوش میکشید. بعضی از آنها بچهای را هم در آغوش داشتند. از نگهبان پرسیدم اگر آنقدر ضعیف شوند که نتوانند عاج را حمل کنند، چهکار میکنید؟ نگهبان گفت نمیتوانیم یک عاج ارزشمند را بر زمین بیندازیم و برویم. ما بچه را با نیزه میکشیم و بار او را سبک میکنیم. اول عاج، بعد بچه. مادری که بچهاش را مقابل چشمانش با نیزه کشته بودند، در حالی که زنجیرهای کلفتی بر گردن و پاهایش سنگینی میکرد، صدها کیلومتر را با یک عاج سنگین روی شانه در میان جنگل طی میکرد و هنگامی که به ساحل میرسید، تازه رنجهایش آغاز میشد، سفر هراسناک دریایی در انبار تنگ و تاریک کشتی؛ جاییکه در کنار بردههای دیگر حتی برای نشستن هم جا نداشت.»
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
استفادهٔ وسیع از بردهها در کشتزارهای آمریکا به جایی رسید که این مزارع به تولیدکنندهٔ ۷۵ درصد پنبهٔ جهان تبدیل شدند.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
کشتیهای حامل برده ممکن بود در راه هدف دستبرد دزدان دریایی هم قرار گیرند. این وضع بهخصوص در حالی رخ میداد که کشتی بیشتر راه را طی کرده و به نزدیک سواحل آمریکا رسیده بود. در این وضع، دزدان مطمئن بودند که سالمترین و قویترین بردهها باقی ماندهاند و بردههای ضعیف و بیمار به دریا ریخته شدهاند و کشتی محمولهای بسیار باارزش را حمل میکند. دزدان به کشتی یورش میبردند، ملوانان را قتلعام میکردند و کشتی را به طرف سواحل مورد نظر خود میبردند.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
بردهفروشان در طول سفر دریایی مجبور میشدند گروهی از بردهها را به دریا بیندازند. آنها پیش از حرکت محمولهٔ کشتی را بیمه کرده و معتقد بودند که شرکت بیمه باید برای هر بردهای که از بین میرفت هزینهٔ یک انسان را بپردازد؛ اما شرکتهای بیمه بردهها را انسان نمیدانستند و فقط حاضر بودند بیمهای در حد بیمهٔ اجناس بپردازند. وکلای مدافع بردهفروشان سعی میکردند در دادگاه ثابت کنند که بردهها روح دارند، پس انسانند؛ اما بیمهگران چنین اعتقادی نداشتند. بحثهای حقوقی در این دادگاهها به مجادلههای فلسفی منجر میشد و گاه تا مدتها طول میکشید.
کاربر ۹۲۵۶۸۴۲
حجم
۴۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۴۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان