جملات زیبای کتاب جنگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جنگ

بریده‌هایی از کتاب جنگ

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأی
۴٫۴
(۷)
از حیات همین را درک می‌کردم که هنوز مقدار زیادی در وجودم باقی است و به‌اصطلاح دارد تاب می‌آورد.
کاربر ۳۹۸۷۶۳۰
وضع بدتر از آن بود که بشود بهش گفت بدبختی. مضحک بود.
javadazadi
پشت تصویرِ تکه‌تکه‌های خون‌چکان وجودم، تصورش می‌کردم که امتداد امید بود. دوباره زندگی را می‌دیدم.
javadazadi
آرامش صحرا برای کسی که گوش‌هایش پر از سر و صداست احمقانه است.
Mostafa F
همیشه با همین ولولهٔ خوفناک خوابیده‌ام. من جنگ را در سرم به دام انداخته‌ام. جنگ در سرم زندانی شده.
کاربر ۳۹۸۷۶۳۰
وضع بدتر از آن بود که بشود بهش گفت بدبختی. مضحک بود.
کاربر ۳۹۸۷۶۳۰
در نامه‌های پدرم تمام گند جوانی من حی و حاضر بود، همان جوانی‌ای که مرده بود. حسرت هیچ‌چیز را نمی‌خوردم، چیزی نبود جز آشغال بوگندو، اضطراب، وحشت، اما هرچه بود گذشتهٔ محقر من بود، گذشتهٔ بچهٔ تباه‌شده‌ای که محدود شده بود به کارت‌پستال‌های سانسورشده با جمله‌های کاملاً تر و تمیز و آراسته.
کاربر ۳۹۸۷۶۳۰
اما هرچه بود گذشتهٔ محقر من بود
Mostafa F
وضع بدتر از آن بود که بشود بهش گفت بدبختی.
javad hedayati
تهوع‌آور است وقتی آدم ماه‌ها رسته‌هایی از آدم‌ها را می‌بیند که اونیفرم‌پوش در خیابان‌ها رژه می‌روند، مثل رشته‌های سوسیس، سربازهایی با یونیفرم خاکی، سربازهای ذخیره، سربازهایی با یونیفرم لاجوردی، سبز مثل سیب، که مثل گوشتی که به‌سمت هاونی بزرگ می‌رود، سوار بر گاری‌ها سوی قتلگاه می‌رفتند، برای هیچ.
Mostafa F

حجم

۲۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
۳۴,۲۰۰
۴۰%
تومان