
بریدههایی از کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق
۳٫۵
(۸)
حالا سالهاست که از هر چیز کامل و بینقصی میترسم. آن روزها مثل فوارهٔ آب بودند که وقتی به نقطهٔ اوج خود میرسد، ناگهان شروع میکند به سقوط کردن. همهٔ چیزهای کامل و بینقص همینطورند؛ وقتی به نقطهٔ کمالشان میرسند، ناگهان ناپدید میشوند.
sara
احساس کردم مثل قلوهسنگی در بستر رودخانه در حال فرسودن و ساییدنم. فهمیدم نامههایی که در ذهن خود برای کسی مینویسی بسیار ویرانگرتر از نامههای نوشتهشده روی کاغذند
گل یاس
وقتی هیچ جایی برای رفتن نداری، هر جایی دلمون بخواد میتونیم بریم!»
آرش ادیبی
کسی که اگر یک روز او را نبینی، انگار نظم جهان به هم خورده است.
nia
متوجه شدم دوست داشتن مثل صدایی است که فقط در سکوت میتوانی آن را بشنوی. وقتی زندگیات پُر از هیاهوست یا هر روز کسی را ملاقات میکنی یا ساعتها با او در حال حرف زدن هستی خودت فکر میکنی دوستش داری، فکر میکنی دوست داشتن همین است، اما زمانی میتوانی احساس واقعیات را لمس کنی که همهٔ صداها خاموش میشوند.
nia
گاهی تعجب میکردم چهطور فقط حرف زدن با کسی میتواند آنقدر همهچیز را در زندگی آدم تغییر دهد.
Mohadese
وقتی از عشق صحبت میکنیم دربارهٔ ثانیهها حرف میزنیم، نه دربارهٔ سالها و ابدیت. مثل ثانیههای کوتاه و گذرای برابر شدن دو کفهٔ ترازو یا عبور دو عقربهٔ ساعت از روی هم.
hanie
وقتی که فیلم تمام میشود به معنای آن نیست که دیگر آن را دوست نداری یا فراموشش میکنی. فقط بهسادگی فیلم تمام شده است.
کاربر ۹۲۶۱۱۵۲
میگویند غرش ترسناکی که از شکست دیوار صوتی ایجاد میشود حاصلِ جمع شدن امواج صدا در یک نقطه است، اما کمتر کسی میداند که جمع شدن امواج سکوت در یک نقطه چه قدرت عظیمی دارد.
آرش ادیبی
ولی یک کوه همیشه مسیرهای مختلفی برای صعود دارد. ممکن است بارها از مسیری یک قله را فتح کرده باشی، ولی در مسیری دیگر پای همان کوه از نفس بیفتی.
آرش ادیبی
انگار «رابطه» مثل حیوانی خانگی است که همیشه کنارت بوده، ولی یک روز از در بیرون میرود و دیگر هیچوقت پیدایش نمیکنی.
آرش ادیبی
آدمی که فقط از دور نگاهش نمیکنی که او را بشناسی، بلکه دلت میخواهد نزدیکش شوی تا او هم تو را بشناسد.
nia
چهطور زیبایی میتواند رویهٔ ترسناک و چندشآور و تاریکی هم داشته باشد؟
nia
حتی برای عشق هم مرزی وجود دارد که وقتی از آن عبور میکنی تبدیل به شکل تازهای از تنهایی میشود، چون کسی آنقدر به تو نزدیک میشود که دیگر او را در هیچچیزی جدا از خودت نمیبینی و وقتی کنار هم هستید باز هم در این جهان بزرگ و اسرارآمیز تنهایید
nia
من توی خانهٔ خودمان گم شده بودم و باید دوباره ذرهذره تمام اجزایش را میشناختم.
nia
نوشتن مثل آینهای جادویی بود که خود دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعاد عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی.
nia
جلوِ سیلان کلمات را گرفتن از بریدن هر چوبی سختتر بود.
گل یاس
به گمانم آدم فقط در شرایط معمولی میتواند دربارهٔ چیزهای مهم حرف بزند، وقتی واقعاً در شرایطی سخت و مهم قرار میگیری فقط میتوانی دربارهٔ چیزهای معمولی حرف بزنی.
گل یاس
با همین کلمههاست که ما چیزهایی را میسازیم و با همین کلمههاست که چیزهایی را ویران میکنیم.
گل یاس
چیز دیگری که در آن زمان فهمیدم این بود که وقتی از عشق صحبت میکنیم دربارهٔ ثانیهها حرف میزنیم، نه دربارهٔ سالها و ابدیت. مثل ثانیههای کوتاه و گذرای برابر شدن دو کفهٔ ترازو یا عبور دو عقربهٔ ساعت از روی هم.
Mohadese
به گمانم آدم فقط در شرایط معمولی میتواند دربارهٔ چیزهای مهم حرف بزند، وقتی واقعاً در شرایطی سخت و مهم قرار میگیری فقط میتوانی دربارهٔ چیزهای معمولی حرف بزنی.
Mohadese
آن لحظههایی بود که خودت میدانی خاطرهای برای آینده میسازی و بیشتر از آنکه در همان لحظه حضور داشته باشی آن را از چشمانداز آینده میبینی.
Mohadese
همانطور که یک خانه از تختههای چوبی و بلوکهای سیمانی و ورقههای آهنی ساخته میشود، چیزهای مهمی در زندگی هستند که با کلمات ساخته میشوند
Mohadese
«صدای واقعی عشق را در سکوت میتوان شنید.»
Mohadese
شود. در پیادهروِ عریض خیابان انقلاب آدمهای زیادی در حال رفتوآمد بودند که هر کدامشان میتوانستند داستان منحصربهفرد زندگی خود را داشته باشند.
Mohadese
حتی برای عشق هم مرزی وجود دارد که وقتی از آن عبور میکنی تبدیل به شکل تازهای از تنهایی میشود، چون کسی آنقدر به تو نزدیک میشود که دیگر او را در هیچچیزی جدا از خودت نمیبینی و وقتی کنار هم هستید باز هم در این جهان بزرگ و اسرارآمیز تنهایید.
hanie
متوجه شدم دوست داشتن مثل صدایی است که فقط در سکوت میتوانی آن را بشنوی.
hanie
انگار دوست داشتن او بخشی از تنم باشد
hanie
حجم
۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان