
بریدههایی از کتاب پیکان سرنوشت ما
۴٫۵
(۱۱)
همین یک روز زودتر پرداختن بدهی یک نفر را معتبر میکند و دیگری را بیاعتبار.
احسان انصاری نیا
هرکس که فکر میکند همهچیز را دربارهٔ کار خود میداند کاملاً در اشتباه است. من هربار که در زندگی در کاری موفق نشدم دلیل آن فکرنکردن به جوانب مسئله و توجهنکردن به مشکلات آن کار بوده است. لذا به تمام جوانانی که میخواهند وارد کار و تجارت بشوند توصیه میکنم ابتدا با دقت دربارهٔ آن کار اطلاعات لازم را به دست بیاورند و تا جایی که میتوانند در رفع مشکلاتی که ممکن است در میانهٔ راه با آنها روبهرو شوند بکوشند و موقعیکه تصمیم به اجرای کار گرفتند، با قدرت پیگیریاش کنند و از هیچ مشکلی نهراسند. اعتمادبهنفس در انجام کارها نیز یکی از شرایط مهم موفقیت در زندگی است؛
قنبری
چند روز پس از ارسال نامهام، نصرتالله معینیان، رئیسدفتر مخصوص، تلفن کرد و گفت شاهنشاه فرمودند من نمیخواهم پایههای سلطنت خود را روی خون مردم کشورم بنا کنم و صلاح تو هم در این است که برای معالجه به انگلستان بروی.
قنبری
بیش از صد میلیون تومان کالا در آن فروشگاه انبار شده بود. همهجا را آتش زده بودند و همهچیز با خاک یکسان شده بود. میدانستم این کار بازاریان است. بازاریان که ما و صاحبان صنایع را مانع بزرگی در کارها و پیشبرد منافع خود میدانستند انقلابیون را تشویق به آتشزدن فروشگاهها میکردند. به همین دلیل، فروشگاه کوروش میدان ژاله نیز به آتش کشیده شد و بعد از انقلاب هم چادری را که در داخل انبار مرکزی بهمساحت بیش از دوهزار متر مربع وجود داشت و مملو از لباسهای دوخت خارج بود به آتش کشیدند.
قنبری
هربار عدهای از این دانشجویان را به اتاق صنایع و بازرگانی دعوت میکردم و برای رفع مشکلات آنها در ادارات دولتی سعی خود را میکردم. ضمناً باید عذر بخواهم از آن عدهای که زندگی خوبی در اروپا یا امریکا داشتند و من آنها را به ایران آوردم و به کار گماردم. نمیدانستم چند سال بعد کشور دچار انقلاب میشود، زیرا ایران را در آن دوران از باثباتترین کشورهای جهان میشناختند. این افراد اگر گرفتار شدهاند حق دارند سرزنشم کنند. از آنها عذرخواهی کنم. در جریان امر باید به آنها ثابت شده باشد که جز خوشبختیشان و کمک به مملکت عزیزمان نیت دیگری نداشتم.
قنبری
در آن روزگار، کودکان ما ارزش و شخصیت بچههای امروزی را نداشتند و آمدن و رفتن انسانها آنگونه که باید مهم نبود.
احسان انصاری نیا
از اروپا که برگشتیم، هرچه به او مراجعه کردم تا قولهایی را که به من داده بود عملی کند، اعتنایی نمیکرد. هرگز حرفی را فراموش نمیکنم که شبی به من زد: موقعیکه از این بدقولی او گله میکردم، نمیدانم چطور شد که شوخی یا جدی گفت داداش، خوابت کردم! هنوز سخنان آنشبش آتش به جانم میاندازد.
قنبری
بدتر از هوای شرجی و گرم خوزستان رفتار ظالمانهٔ عمال انگلستان با ایرانیها بود. در آنزمان انگلیسها افسار تمام امور زندگی مردم ایران را در دست داشتند و در همهٔ کارها دخالت میکردند. شرکت نفت ایران و انگلیس مالک جانومال و ناموس مردم بود. برای مثال، یک بار هیئت اتاق بازرگانی خرمشهر میخواست نام انگلیسی خیابانی را که در کنار کارون قرار داشت به دریادار شهید بایندر تغییر بدهد. هربار که پلاکی نصب میکردند، شب عدهای اوباش طرفدار انگلیسیها میریختند و مردم را کتک میزدند و پلاک را میکندند و میرفتند.
صالح
در آنزمان در ایران هنوز ادارهٔ استاندارد تأسیس نشده بود و برای تعیین وزن و مرغوبیت کالاها ادارهای در شهر بصره در عراق وجود داشت. این اداره در مقابل دریافت وجه کیسهها را یکییکی وزن و از آنها نمونه برمیداشت و گواهی صادر میکرد. صاحب و اغلب کارمندان این اداره یهودی بودند. بعضی از کارمندان در مقابل دریافت رشوه هم وزن را زیاد مینوشتند و هم نامرغوببودن کالا را نادیده میگرفتند.
صالح
کالاهایی که برای صادرات برایم میرسید عبارت بودند از: زیرهٔ سبز و پسته برای امریکا و دانههای روغنی برای تلآویو و اروپا و فرش برای تمام اروپا و امریکا و مقدار کمی نیز برای کشورهای عربی. ناگفته نماند که از ایران زیرهٔ سبز بهمقدار فراوان به امریکا فرستاده میشد و در ایران هنوز کسی نمیدانست چگونه باید آن را مصرف کرد. بعدها فهمیدم که اسانس زیره برای معطرکردن مواد خوراکی و صابون و ادوکلن به کار میرود.
صالح
گفتم دزدها را میشناسم و هماکنون در اتاق دیگری هستند. آقای بحرانی گفت پسرجان اینها عدهای هستند که از سوی شرکت نفت و عوامل انگلیس تقویت میشوند و نهتنها دزدیهای بسیار میکنند، بلکه دشمنان خود را در قایق میاندازند و میکشند و جسد را به کارون میسپارند. همین چند روز پیش زنی با دو فرزندش در قایقی برای گردش روی کارون رفته بود. میخواستند به زن تجاوز کنند. زن مانع شده بود و بهزور در برابر چشم بچههایش به او تجاوز کردند و بعد جسدش را توی کارون انداختند و بچهها را کنار کارون پیاده کردند. شوهر شاکی شده و به شهربانی مراجعه کرده بود. به او گفته بودند این افراد کسانی هستند که زیر چتر شرکت نفت و حمایت انگلیس به همهگونه قتل و غارت مال مردم دست میزنند و دستگاههای امنیتی ایران نیز قدرت هیچگونه ممانعتی ندارند.
صالح
برای مثال، برنج وارد میکنند و بهقیمت ۴۸ ریال میفروشند، ولی قیمت آن در بازار ۲۱۰ ریال است یا میلیونها متر انواع پارچه وارد میکنند و متری دوازده ریال به همدستان خود میفروشند و آنها همان پارچهها را از متری ۱۳۰ ریال تا دویست ریال به فروش میرسانند. همین کارها با مرکبات و سیب و سایر مواد وارداتی میشود. وزارت کشاورزی هم حبوبات و گوشت وارد میکند و به همین ترتیب میفروشد و مردم ناچارند کالاها را گرانتر بخرند. وزارت تعاونی شهر و روستا کالاهای مورد نیاز مردم را وارد میکند یا از تولیدکنندگان داخلی با قیمت پایین میخرد و نود درصد آن کالاها را در انبارها به دلالهای خود میفروشد و آن ده درصد باقیمانده نیز در ۲۵۰ فروشگاه دولتی عرضه میشود و بهمحض واردشدن اجناس به فروشگاه جز به خود کارمندان چیزی به کسی نمیرسد. اینها همه تقصیر دولت است. پرسیدم چرا اتاق صنایع و بازرگانی هیچ دخالتی نمیکند در مسئلهای که در برابرش مسئولیت دارد.
صالح
باید اعتراف کنم که خاطرات خوشی از شرکت در جلسات هیئت دولت ندارم، زیرا بهچشم خودم میدیدم وقتی وزیری پیشنهادی میداد، دیگری به مخالفت برمیخاست ــ نه به این دلیل که حرف وزیر منطقی نبود، بلکه چون طرف از آن وزیر خوشش نمیآمد. این کار مدتها وقت جلسات ما را میگرفت و یک روز کار به جایی رسید که از شرکت در این جلسات طوری خسته و آزرده شدم که مجبور شدم بروم سفر تا به این بهانه در آن جلسات شرکت نکنم.
صالح
حجم
۸۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۸۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان