او احساس حیرت و تعجب داشت، اما ترس و اضطراب نداشت. او سپس از تیم احیا گفت که وارد اتاق میشدند و با جزئیات فراوان برشمرد که چه کسی اول و چه کسی آخرین نفر وارد شد. او کاملاً از تکتک مکالمات آنها و از الگوهای فکریشان آگاه بود و فقط یک نیاز بزرگ داشت؛ اینکه به آنها بگوید که آرام باشند، راحت باشند و بگذارند او به آنها بگوید که حالش خوب است. اما هر چه او ناامیدانهتر سعی میکرد این را به آنها منتقل کند، بهنظر میرسید آنها دیوانهوارتر روی بدنش کار میکنند.
ایمان محمود شمس آبادی
ما به مطالعهٔ کودکان بسیار کوچکی پرداختهایم که هنوز کتاب یا مجلهای نخواندهاند یا به صحبتهای کسانی مانند این مرد گوش ندادهاند. حتی کوچکترین بیمار ما که یک کودک دوساله بود، میتوانست آنچه را که تجربه کرده بود و آن را لحظهٔ مرگ مینامید، با ما به اشتراک بگذارد.
ایمان محمود شمس آبادی
مرگ جسم انسان، چیزی شبیه بیرونآمدن پروانه از پیله است
Nazaninza
تمام سختیهایی که در زندگی با آنها روبهرو میشوید، همهٔ آزمایشها و مصیبتها، همهٔ کابوسها و همهٔ ضررها، از دید اغلب مردم بهعنوان یک نفرین، مجازاتی از جانب خداوند و چیزی منفی پنداشته میشوند. باید متوجه شوید که هیچیک از چیزهایی که بهسراغ شما میآیند، منفی نیستند. تمام آزمایشها و مصیبتها، بزرگترین ضررها، چیزهایی که شما را مجبور میکنند تا بگویید "اگر در این مورد میدانستم، هرگز نمیتوانستم از پس آن بربیایم"، همه و همه، هدایایی به شما هستند. مثل این است که یک نفر باید آهن را تعدیل کند. این فرصتی است که در اختیار شما قرار داده میشود تا رشد کنید. این تنها هدف از وجود در این سیارهٔ زمین است.
Mehrgolll