مادهٔ اولیه و حیاتی برای به کار بستن روش عدم تأسف ـ حتی قبل از اینکه وارد قدم اول شویم و بخواهیم با ادب و راستگو باشیم ـ این است که دست از اهمیت دادن به آنچه مردم فکر میکنند بردارید.
بیایید این موضوع را بیشتر باز کنیم.
شما باید دست از اهمیت دادن به آنچه دیگران فکر میکنند بردارید.
اگر روش عدم تأسف درها را بهسوی جادوی دگرگونکننده باز کند، بیخیالی نسبت به فکر دیگران چیزی است که باعث میشود همه چیز سر جای خود قرار بگیرد،
شهرزاد
تا به حال، احتمالاً، شما در چنین موقعیتی، سری تکان میدادید و لبخندی میزدید. شاید حتی بیست دقیقهٔ لعنتی را صرف گوش دادن به استیسی میکردید که همینطور یکریز راجع به ایرادهای پدر و مادرانی حرف میزند که کارها را طوری انجام نمیدهند که او درست میداند. قبول منفعلانهٔ این وضعیت مثلِ خوره، شما را از درون میخورد.
رفیق! تو به جادویی نیازی داری که زندگیات را تغییر دهد.
بنابراین، دفعهٔ دیگر که چنین اتفاقاتی افتاد، فقط بهآرامی، به استیسی نگاه کنید، شانههایتان را بالا بیندازید و بگویید: «میدونم، میدونم. بالاخره، هر کسی عقیدهای داره!» بعد، موضوع بحث را عوض کنید و به محدودهای بیطرف ببرید؛ مثلاً، جرج کلونی هر چه پیرتر میشود، خوشتیپتر میشود، لامصب!
شهرزاد
ما بهعنوان انسان، حق داریم که بهطور مؤدبانه، با عقیدهٔ کسی مخالفت کنیم یا همعقیدهٔ او نباشیم.
این وضعیت خنثی و بیطرفانهای است؛ باعث آزار کسی نمیشود و کاملاً قابل دفاع است.
شهرزاد