
بریدههایی از کتاب فیل در تاریکی
۳٫۷
(۳۳)
فکر کرد هیچوقت در خیالش نمیگشت که یک روز ممکن است گذارش به خانه سعدی شیرازی بیفتد.
Orson Welles
نمیدانستی همه معجزهها فقط یکبار تکرار میشوند.
تو مگر این چیزها را حالا بدانی.
تو مگر این چیزها را حالا به یاد بیاوری.
zohre nazari
یادت میآید یک سالت بود و مادر همیشه ترا به کولش میبست چون از پی سه تا دختر و پسر آمده بودی که هیچکدامشان چند ماهی نپاییده بودند و عزیزت میداشتند و هنوز راه رفتن نمیدانستی و عصرها پدر اگر حالش خوش بود قزل را به حیاط میآورد و تو به ذوق میآمدی و جنگ تمام شده بود اما هنوز تنگسالی بود و چایی را با کشمش میخوردید چون قیمت قند به جان آدم بسته بود و پدر دست در جیب میکرد و مشت پر از قندش را بالا میگرفت و آنوقت قزلچراغپا میکرد و یال بلندش به پشت میریخت و دمش زمین را جارو میکرد و با دستهای تاشده زیر سینهاش دنبال مشت پدر حیاط را دور میگشت و تو از شوق جیغ میکشیدی و آنوقت پدر مشت را در دهن اسب خالی میکرد و جلال تقلید پدر میکرد و جلال از جیب پدر قندها را کش میرفت و تو را وسط اتاق سرپا نگه میداشت و تو به قند عاشق بودی
farhad_riazi87
نیا اصلاً آنطوری نبود که با آنهمه آبوتاب میگفتند.
salomeh
در شعاع کج نوری بود که آفتاب از میان پارگی ابر میتابید. حس کرد حالش حالا بهتر است. دلش تازه و سبک بود. صاف.
Orson Welles
این تصادف بود یا بخت؟ شاید تصادف همان بخت بود و همه، از جمله خودش، آن را دستکم میگرفت و خیال میکرد مهار زندگیش دست خودش هست و به آنجا میبرد که خودش میخواهد، اما همهچیز طوری برگزار میشد که او خیال میکرد خودش دخیل است و حالا میدید هیچکاره بود.
معصومه توکلی
هر راهحلی مشکل خودش را داشت که راهحل تازهیی میخواست و باز مشکلات دیگر بود و باز راهحلهای دیگر و زندگی همینطوری بود که میگذشت.
fateme
حالا میدانست هیچ چیزی کاملاً حلشدنی نبود و هیچ راهحلی هم آخری نبود. هر راهحلی مشکل خودش را داشت که راهحل تازهیی میخواست و باز مشکلات دیگر بود و باز راهحلهای دیگر و زندگی همینطوری بود که میگذشت.
معصومه توکلی
داستانها دیگر از پرداختن مستقیم به زندگی سر باز میزدند. راه برای کلیگوئی و شلختهنویسی باز شد؛ بدتر از آن، چون حقایق زندگی در داستان انعکاس نمییافت، زمینه برای فضاهای واهی گسترش یافت. داستان، درنتیجه، از متن واقعیت جدا افتاد و از نفس زندگی عاری شد. دو عنصر اساسی که پایه و مایهٔ داستان شمرده میشوند، یعنی عنصر زمان و عنصر مکان، دیگر مورد توجه داستاننویس نبودند. اگر چیزی به اشاره از زمان و مکانها در داستان میآمد هم نادقیق بود و هم نامعین بود. این بدترین اتفاقی بود که میتوانست برای داستاننویسی نوپای ایران بیفتد.
ahya
حجم
۱۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
حجم
۱۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان