بریدههایی از کتاب آنی شرلی در اونلی (کتاب دوم)
۴٫۸
(۲۲)
گاهیاوقات برای حفظ اعتدال، بد نیست مردم بعضی از کارهایی را که دوست ندارند، انجام بدهند.»
soha_rj
ـ تو هیچوقت نمیخواهی ازدواج کنی آنی؟
آنی همانطور که رو به شب مهتابی لبخند میزد، گفت: «شاید... یک روز... وقتی با همانکه باید باشد روبهرو شوم.»
Book
آنی گفت: «ولی بهتر نیست همیشه برای اتفاقهای خوب آماده باشیم؟ چون احتمال وقوع پیشامد خوب به اندازهٔ احتمال وقوع پیشامد بد است.»
مهوا
بیشتر مردم نمیتوانند حرفهای آدم را درک کنند؛ پس صحبتکردن با آنها فایدهای ندارد.
Book
دیدن آسمان و ستارهها همهٔ ناامیدیها و غصههای کوچک را از ذهن پاک میکند،
Book
یک بار آنی به ماریلا گفته بود: «به نظر من بهترین و شیرینترین روز، روزی نیست که همهٔ اتفاقهایش باشکوه، شگفتانگیز یا هیجانآور باشند، بلکه روزی پر از شادیهای کوچک و ساده است که یکی پس از دیگری مثل دانههای مروارید از گردنبند پایین میریزند.»
گوجه سبز
طوری زندگی کن که اسمت، حتی اگر در ابتدا چندان قشنگ نیست، زیبا به نظر بیاید و با یادآوری آن خاطرات خوشایند و دلنشینی در ذهن مردم زنده شود.
negrary
گفت: «تو زیادی وسواس به خرج میدهی آنی! همهٔ ما اشتباه میکنیم، اما مردم فراموش میکنند.
hana
ولی شما همهٔ واقعیت را به زبان نمیآورید، فقط قسمت ناخوشایندش را بازگو میکنید.
Book
یکی از ویژگیهای این دنیا واقعاً آرامشبخش است؛ همیشه مطئنیم که بهار دیگری در راه است.
Book
این درس عبرتی بود تا دیگر درمورد هیچ گاوی قول ندهم.
Book
هروقت ایرادی از خودمان گرفتیم، باید به یکی از امتیازهایمان هم فکر کنیم تا امیدمان را از دست ندهیم.
Book
هیچکس نمیتواند افراد متخلف را یکجور دوست داشته باشد.
Book
«ولی بهتر نیست همیشه برای اتفاقهای خوب آماده باشیم؟ چون احتمال وقوع پیشامد خوب به اندازهٔ احتمال وقوع پیشامد بد است.»
ماه نورد
«اگر نصفهشب به اتاقت بروی، در را قفل کنی، پردهها را بیندازی و عطسه کنی، روز بعد، خانم لیند میپرسد سرماخوردگیتان خوب شد؟»
Book
پیشنهادهای او مثل فلفل است؛ اگر کم باشد عالی است، ولی هرچه زیادتر میشود، بیشتر میسوزاند.
Book
اگر پول اضافی داشتم آنها را آتش میزدم و از تماشای سوختنشان لذت میبردم، ولی حاضر نبودم حتی یک سنت هم برای آن سالن خرج کنم
Book
همینطور است... همینطور است... اما جیب من عمیقتر از موافقت من است.
Book
رؤیاها مثل سایهاند، اشباحی خودسر و رقصان که هرگز نمیشود آنها را به چنگ آورد.
Book
او همهٔ موعظهها، نظرها و درخواستها را در شش کلمه خلاصه میکند و مثل آجر توی سرت میکوبد.
Book
خُب، هیچوقت نمیشود دربارهٔ مردهای مجرد با اطمینان حرف زد.
Book
آنی میگفت هرگز نباید قلب کسی را بشکنیم. به نظر میآید شکستن قلب، خیلی دردناک است. اگر لازم باشد، بهتر است به یک پسر لگد زد تااینکه قلبش را شکست.
گوجه سبز
جرم نابخشودنی، داشتن اهداف پست است نه شکستخوردن
یمنا
وقتی به آینه نگاه میکرد، فقط چهرهای ظریف و رنگپریده با هفت ککومک روی بینیاش را میدید. ولی آینه هرگز نشان نمیداد که چطور احساسات رنگارنگ و مسحورکنندهاش، چون قابی گلیرنگ چهرهاش را آذین بسته بودند یا آنکه نگاه رؤیایی و خندان چشمهای درشتش چقدر اغفالکننده بودند
ماه نورد
«من ترجیح میدهم موهایم قرمز باشد تااینکه بهجز یک حلقه مو دور گوشهایم چیزی روی سرم نباشد.»
Book
«وای به حالت اگر بخندی. هر چیزی هم گفت، خواهش میکنم به من نگاه نکن وگرنه نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم.»
Book
مسئله اینجاست که شما و خانم لیند همدیگر را درک نمیکنید. همیشه همین مشکل باعث میشود مردم از همدیگر خوششان نیاید.
Book
بهاینترتیب آقای جاشوئا پای در تنهایی و خلوت که خواست قلبیاش بود، به کارش ادامه داد.
Book
به او گفتم اگر یک شکلات در یک دستت و دو شکلات در دست دیگرت باشد، باهم چند تا شکلات داری. و لوتی جواب داد یک دهان پر.
Book
بااینکه فقط چند ماه از آشنایی ما میگذرد، بهسختی باورم میشود که در گذشته روزهایی را بدون شما گذراندهام
Book
حجم
۲۷۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۲۷۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان