بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دل بستگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب دل بستگی

بریده‌هایی از کتاب دل بستگی

نویسنده:حسین دهلوی
امتیاز:
۳.۹از ۱۹ رأی
۳٫۹
(۱۹)
بیزاری‌ات مجال «خداحافظی» نداد آهسته گفتمت «به سلامت...»، گریستم
یك رهگذر
عشق را فریاد می‌زد چشم ما، اما دریغ بر زبان هرگز نیاوردیم... مغروریم ما
یك رهگذر
با اینکه دلشکسته، ولی ایستاده‌ایم هرلحظه یاد دوست توان می‌دهد به ما
یك رهگذر
با ما چه کرده بغض؟ که تا در هوای عشق لب باز می‌کنیم، سخن گریه می‌کند آیا دلت غبار گرفته‌ست؟ گریه کن انسان برای پاک شدن گریه می‌کند
هیچ
این جام دل ماست که بند است به مویی ماییم و غم عشق... چه سنگی! چه سبویی!
حسین
می‌روی؟ باشد، ولی رسم است هنگام وداع یکدگر را گرم می‌گیرند یاران در بغل...
یك رهگذر
هرلحظه مرگ، چهره نشان می‌دهد به ما دنیا مگر پس از تو امان می‌دهد به ما؟
یك رهگذر
کسی که رفته ز دست تو یوسف است عزیز بر این زیان گران خون ببار! حق داری
یك رهگذر
به نور ماه قسم، شام تار می‌گذرد
arefe
دریغ! شادی دنیا چقدر کوتاه است شکفت تا گل لبخند من، بهار گذشت
یك رهگذر
اگر غم تو نباشد، هلاک خواهم شد حیات موج، گره‌خورده با پریشانی‌ست...
یك رهگذر
دنیای ما ز حادثۀ ناگهان پر است
sima_sun
چون شمع گریه کردم و در خود گداختم ای دوست! با تو سوختم و با تو ساختم افسون عشق بود که از قلب سنگ تو یک عمر در خیال خود آیینه ساختم گفتی که تیره‌روزی عاشق مقدر است آن شب که تار زلف تو را می‌نواختم گویی قمارخانۀ هیچ است روزگار هربار شادمان شدم از برد، باختم هرچند دست عشق به من زخم‌ها زده‌ست شکرخدا که دشمن خود را شناختم
کاربر ۵۱۶۱۰۷۲
ما کشتگان عاقبت‌اندیشی خودیم عمر من و تو با غم فردا گذشته است
masoome
هرچند روزگار پرم را شکسته است با یک اشاره باز به شوق تو می‌پرم
f.mgh.76
برای چیست که از رفتن تو دلنگرانم؟ مگر چقدر قرار است بی‌تو زنده بمانم
یك رهگذر
به قول اهل سخن شاعری زبانزدم، اما همیشه پیش تو لکنت گرفته است زبانم
یك رهگذر
به‌جز خیالِ وصالش چه بود قسمت ما؟ شدیم یک نفر از خیل دوست‌دارانش
یك رهگذر
شکرخدا که مهر تو افتاد در دلم این یوسف عزیز به کنعان من رسید
یك رهگذر
تبسمی و سلامی؛ گذشت زود از من چقدر ساده دل سخت را ربود از من به روی آینۀ جانم از غم دنیا غبار مختصری داشتم، زدود از من
یك رهگذر
از تو ای درد جدایی! سخت رنجوریم ما رنج ما درمان ندارد، زخم ناسوریم ما
یك رهگذر
چه باک ازینکه پیامت دعاست یا دشنام؟ برای عاشق چشم‌انتظار، هر دو یکی‌ست
arefe
قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟ که شرح بی‌کسی‌ام در خطوط پیشانی‌ست
هیچ
گویی قمارخانۀ هیچ است روزگار
هیچ
دوران دلربایی گل‌ها گذشته است دیر آمدی! بهار تماشا گذشته است از شاخه‌های خشک، امید شکوفه نیست بیهوده دلبری مکن! از ما گذشته است بالای بسترم بنشین و دعا بخوان آه ای طبیب! وقت مداوا گذشته است ما کشتگان عاقبت‌اندیشی خودیم عمر من و تو با غم فردا گذشته است آیینه‌دار رنجم و چشم‌انتظار مرگ بگذر از آنچه بر منِ تنها گذشته است
جواد محمدی دهنوی
لشکر موریم و غم سپاهِ سلیمان
f.mgh.76
چون شمع گریه کردم و در خود گداختم ای دوست! با تو سوختم و با تو ساختم افسون عشق بود که از قلب سنگ تو یک عمر در خیال خود آیینه ساختم گفتی که تیره‌روزی عاشق مقدر است آن شب که تار زلف تو را می‌نواختم گویی قمارخانۀ هیچ است روزگار هربار شادمان شدم از برد، باختم هرچند دست عشق به من زخم‌ها زده‌ست شکرخدا که دشمن خود را شناختم
یك رهگذر
سخن خلاصه کنم؛ عاشقی همان رنجی‌ست که در فراق ثریا به شهریار گذشت
یك رهگذر
آیینه‌ام، ولی ز تماشا مکدرم هرگز نخواستم به کسی جز تو بنگرم تا جلوه کرد در نظرم غنچۀ لبت دیگر بهار را به پشیزی نمی‌خرم تنها دل تو نیست که از عشق خسته است من نیز زخم‌خورده ازین نابرادرم هرچند روزگار پرم را شکسته است با یک اشاره باز به شوق تو می‌پرم گفتی تو نیز مثل منی، سخت عاشقی من هم چقدر ساده‌دل و زودباورم...
یك رهگذر
هرشب به یاد چشم تو، این شیشۀ شراب بر توبۀ شکستۀ من گریه می‌کند
یك رهگذر

حجم

۲۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۲۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان