
بریدههایی از کتاب دل بستگی
۳٫۸
(۲۳)
بیزاریات مجال «خداحافظی» نداد
آهسته گفتمت «به سلامت...»، گریستم
یك رهگذر
عشق را فریاد میزد چشم ما، اما دریغ
بر زبان هرگز نیاوردیم... مغروریم ما
یك رهگذر
با اینکه دلشکسته، ولی ایستادهایم
هرلحظه یاد دوست توان میدهد به ما
یك رهگذر
آیا دلت غبار گرفتهست؟ گریه کن
انسان برای پاک شدن گریه میکند
Elahe
از دورنگیهای مردم خستهام، حق با تو بود
باده پنهان در قبا دارند و قرآن در بغل
سِـرِشک سَبــز
با ما چه کرده بغض؟ که تا در هوای عشق
لب باز میکنیم، سخن گریه میکند
آیا دلت غبار گرفتهست؟ گریه کن
انسان برای پاک شدن گریه میکند
هیچــ🌱ـــــ
در بارگاه شاه نجف نوکریم ما
با این مقام از همه عالم سریم ما
ما را مخوان غلام علی، این مبالغهست
از خاک پای قنبر او کمتریم ما
بوسیدهایم خوشۀ روی ضریح را
عمریست مست بادۀ بیساغریم ما
سنگی که با ولای تو آمیخت، لعل شد
آری! قسم به «در نجف» گوهریم ما
اهل ولا بدون بلا سر نمیکنند
عمریست داغدار غم مادریم ما
M A H I M A
این جام دل ماست که بند است به مویی
ماییم و غم عشق... چه سنگی! چه سبویی!
حسین
میروی؟ باشد، ولی رسم است هنگام وداع
یکدگر را گرم میگیرند یاران در بغل...
یك رهگذر
هرلحظه مرگ، چهره نشان میدهد به ما
دنیا مگر پس از تو امان میدهد به ما؟
یك رهگذر
ای کاش امیدی به خوشیهای جهان بود
ای سکۀ اقبال! دریغا که دورویی
عاطفه
کسی که رفته ز دست تو یوسف است عزیز
بر این زیان گران خون ببار! حق داری
یك رهگذر
اگر غم تو نباشد، هلاک خواهم شد
حیات موج، گرهخورده با پریشانیست...
یك رهگذر
به نور ماه قسم، شام تار میگذرد
arefe
دریغ! شادی دنیا چقدر کوتاه است
شکفت تا گل لبخند من، بهار گذشت
یك رهگذر
دنیای ما ز حادثۀ ناگهان پر است
sima_sun
ما کشتگان عاقبتاندیشی خودیم
عمر من و تو با غم فردا گذشته است
reyhan
بهجز خیالِ وصالش چه بود قسمت ما؟
شدیم یک نفر از خیل دوستدارانش
یك رهگذر
چه باک ازینکه پیامت دعاست یا دشنام؟
برای عاشق چشمانتظار، هر دو یکیست
arefe
خیالِ جنت موعود و فکر آغوشت؟
خودت بگو که بهشت خدا کدامین است
sindokht
چون شمع گریه کردم و در خود گداختم
ای دوست! با تو سوختم و با تو ساختم
افسون عشق بود که از قلب سنگ تو
یک عمر در خیال خود آیینه ساختم
گفتی که تیرهروزی عاشق مقدر است
آن شب که تار زلف تو را مینواختم
گویی قمارخانۀ هیچ است روزگار
هربار شادمان شدم از برد، باختم
هرچند دست عشق به من زخمها زدهست
شکرخدا که دشمن خود را شناختم
محمد حسین
ما کشتگان عاقبتاندیشی خودیم
عمر من و تو با غم فردا گذشته است
masoome
هرچند روزگار پرم را شکسته است
با یک اشاره باز به شوق تو میپرم
f.mgh.76
سخن خلاصه کنم؛ عاشقی همان رنجیست
که در فراق ثریا به شهریار گذشت
یك رهگذر
برای چیست که از رفتن تو دلنگرانم؟
مگر چقدر قرار است بیتو زنده بمانم
یك رهگذر
به قول اهل سخن شاعری زبانزدم، اما
همیشه پیش تو لکنت گرفته است زبانم
یك رهگذر
از پیچ و تاب جادۀ غمبار روزگار
خوشبخت آن کسی است که با همسفر گذشت
یك رهگذر
شکرخدا که مهر تو افتاد در دلم
این یوسف عزیز به کنعان من رسید
یك رهگذر
تبسمی و سلامی؛ گذشت زود از من
چقدر ساده دل سخت را ربود از من
به روی آینۀ جانم از غم دنیا
غبار مختصری داشتم، زدود از من
یك رهگذر
از تو ای درد جدایی! سخت رنجوریم ما
رنج ما درمان ندارد، زخم ناسوریم ما
یك رهگذر
حجم
۲۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۲۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان